تفسیر نوجوان: برگرفته از تفسیر نمونه جلد 13

مشخصات کتاب

سرشناسه : بیستونی، محمد، 1337 -

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نوجوان : برگرفته از تفسیر نمونه= A New Narration of holy Qur'an for teenager/ به اهتمام محمد بیستونی.

مشخصات نشر : قم: بیان جوان، 1386.

مشخصات ظاهری : 30 ج.؛10×14س م.

شابک : دوره:978-964-5640-22-2 ؛ 20000 ریال:ج. 1:964-8399-92-1 ؛ 20000 ریال:ج. 2:964-8399-93-X ؛ 20000 ریال:ج. 3:964-8399-94-8 ؛ 20000 ریال:ج. 4:964-8399-95-6 ؛ 20000 ریال: ج.5:964-8399-96-4 ؛ 20000 ریال: ج. 6:964-8399-97-2 ؛ ج. 7:964-8399-98-0 ؛ 20000 ریال: ج. 8:964-8399-99-9 ؛ 20000 ریال: ج. 9:964-5640-00-0 ؛ 20000 ریال: ج. 10:964-5640-01-7 ؛ 20000 ریال: ج. 11:964-5640-02-4 ؛ 20000 ریال: ج. 12:964-5640-03-1 ؛ ج.13 964-5640-04-8: ؛ ج. 14:964-5640-05-5 ؛ 20000 ریال: ج. 15:964-5640-06-2 ؛ 20000 ریال: ج. 16:964-5640-07-9 ؛ 20000 ریال: ج. 17:964-5640-08-6 ؛ 20000 ریال:ج. 18:964-5640-09-3 ؛ 20000 ریال: ج. 19:964-5640-10-9 ؛ 20000 ریال: ج. 20:964-5640-11-6 ؛ 20000 ریال: ج. 21:964-5640-12-3 ؛ 20000 ریال: ج. 22:964-5640-13-0 ؛ 20000 ریال: ج. 23:964-5640-14-7 ؛ 20000 ریال : ج. 24:964-5640-15-4 ؛ 20000 ریال: ج. 25:964-5640-16-1 ؛ 20000 ریال: ج. 26 964-5640-17-8: ؛ 20000 ریال: ج. 27:964-5640-18-5 ؛ 20000 ریال: ج. 28:964-5640-19-2 ؛ 20000 ریال: ج. 29:964-5640-20-8 ؛ 20000 ریال: ج. 30:964-5640-21-5

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ج.1 - 30 (چاپ اول : 1386).

یادداشت : ج. 1 - 30 (چاپ دوم: 1391) (فیپا).

یادداشت : کتاب حاضر برگرفته از کتاب " تفسیر نمونه " تالیف "مکارم شیرازی" است.

یادداشت : کتابنامه.

عنوان دیگر : تفسیر نمونه.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14 -- ادبیات کودکان و نوجوانان

شناسه افزوده : مکارم شیرازی، ناصر، 1305 - . تفسیر نمونه

رده بندی کنگره : BP98/ب95ت74 1386

رده بندی دیویی : [ج]297/179

شماره کتابشناسی ملی : 1027756

ص:1

فهرست مطالب

موضوع صفحه

متن تأییدیه حضرت آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی••• 6

مقدمه••• 8

سوره یُوسُف••• 11

یوسف خزانه دار کشور مصر می شود••• 11

چگونه یوسف دعوت طاغوت زمان را پذیرفت ؟••• 12

اهمیت مسائل اقتصادی در اداره کشورها••• 13

تعهد و تخصص دو رکن اساسی مدیریت است••• 14

تعریف از خود، همیشه ناپسند نیست ؟••• 15

پاداش های معنوی و برتر••• 17

ایمان اکثر مردم آمیخته با شرک است••• 19

سوره رَعْد••• 22

تعادل نیروی جاذبه و دافعه در کرات آسمانی••• 23

(157)

یکی دیگراز معجزات علمی قرآن(قانون عمومیت زوجیت)••• 28

محافظین غیبی برای انسان ها••• 36

شکست وپیروزی ملت هامتکی به تغییرات درونی آن هااست••• 39

برکات رعد و برق••• 42

(158)

ص:2

فهرست مطالب

موضوع صفحه

منظور از سجده موجودات چیست ؟••• 48

همه موجودات آسمان ها و زمین دربرابر خداخاضع هستند••• 51

ترسیم دقیقی از منظره حق و باطل••• 53

زبد چیست ؟••• 56

همیشه بهره ها به میزان آمادگی ها و لیاقت ها است••• 58

باطل دنبال بازار آشفته می گردد••• 58

باطل تنها در یک لباس ظاهر نمی شود••• 59

بقای هر موجود بسته به میزان سودرسانی او است••• 59

چگونه حق ، باطل را بیرون می ریزد••• 60

زندگی در پرتو تلاش و جهاد••• 60

فواید پنجگانه مثال های قرآنی••• 62

روزی به دست خدا است اما ...••• 66

(159)

چگونه دل با یادخدا آرام می گیرد••• 71

ذکر خدا چیست؟••• 73

عوامل هشتگانه نگرانی و پریشانی••• 75

(160)

فهرست مطالب

موضوع صفحه

آیا آرامش با خوف خدا سازگار است ؟••• 81

سوره اِبراهیم••• 84

بیرون آمدن از ظلمت ها به نور••• 84

گرامیداشت روزهای حساس زندگی••• 91

شکرنعمت،نعمتت افزون کندکفرنعمت از کفت بیرون کند••• 93

چهار نکته مهم در ارتباط با شکر نعمت••• 99

چرا اعمال کفار به خاکستر دربرابرباد تشبیه شده است ؟••• 102

مسأله احباط••• 103

آیا مخترعان و مکتشفان پاداش الهی دارند ؟••• 104

آفرینش بر اساس حق است••• 111

منظور از جمله «لَوْ هَدینَا اللّهُ لَهَدَیْنکُمْ » چیست ؟••• 114

رساترین بیان در مذمت تقلید کورکورانه••• 115

(161)

پاسخ دندان شکنی که شیطان به پیروانش می دهد••• 116

عظمت انسان از دیدگاه قرآن••• 120

آیا هر چه را از خدا می خواهیم به ما می دهد ؟••• 124

چرا نعمت های خدا قابل شمارش نیستند••• 125

ص:3

تقدیم

به حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیه السلام ، او در نوجوانی وقتی 13 ساله بود در حالی که همه مردم ماه و خورشید و ستارگان و... راخدای خود قرار داده بودند گفت : «من به جای چیزهایی که غروب می کنند و ناپایدارند ، خدای یکتا و ارزش های ماندگار را انتخاب می کنم» .

به حضرت اسماعیل فرزند 12 ساله حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیهم السلام ، او همان کسی است که در نوجوانی برای اجرای دستور خدا در ارتباط با قربانی شدن خود توسط پدر، اشتیاق داشت و مطیع فرمان خدای یکتا بود .

به حضرت یوسف علیه السلام که در نوجوانی آنگاه که 12 سال داشت، برادرانش او را به بهانه تفریح و سرگرمی در چاه انداختند و در حالی که خطر مرگ او را تهدید می کرد، با «توکّل به خدا و رفتار شایسته» به اوج قدرت و خوشبختی رسید .

ص:4

(4)

به حضرت علی اکبر نوجوان 18 ساله حضرت امام حسین علیهم السلام ، آن عزیزی که وقتی به وی خبر رسید به زودی در کربلا شهید خواهد شد، فرمود: «چون در راه حق مبارزه می کنیم هیچ ترسی از مرگ ندارم» .

به حضرت قاسم نوجوان 13 ساله امام حسن علیهم السلام که در کربلا از او پرسیده شد مرگ را چگونه می بینی، فرمود: «مرگِ در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است» .

و تقدیم به شهید حسین «فهمیده» آن نوجوان 13 ساله که در جریان جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، سران کفر و استکبار و ابزار جنگی آنها را شرمنده خود ساخت .

و تقدیم به همه نوجوانان «فهمیده» در سراسر جهان .

ص:5

(5)

متن تأییدیه مرجع عالیقدر «حضرت آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی»

درباره تفسیر نوجوان

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

قرآن کریم بهترین هدیه خداوند منّان به همه انسان ها در طول قرون و اعصار می باشد. بدون شک استفاده صحیح از این کتاب آسمانی و بکارگیری محتوای آن در زندگی، مستلزم تفکیک و موضوع بندی آیات، متناسب با مخاطبین مختلف خصوصا گروه های سنی کودک، نوجوان و جوان می باشد زیرا سراسر این کتاب به استناد آیات 44 سوره فصّلت و 82 اسراء و 57 یونس برای شفا و درمان بیماری های جسمی و روحی انسان ها نازل شده و مانند داروخانه ای است که گرچه همه داروهای آن برای شفاست ولی طبعا «هر دارویی برای بیمار خاصی شفابخش تر است».

ص:6

(6)

در همین راستا جناب آقای دکتر محمد بیستونی مسئول محترم مؤسسه قرآنی تفسیر جوان که اینجانب مدت 10 سال در جریان فعالیتهای خوب ایشان در عرصه پژوهش های موضوعی قرآنی می باشم و قبلاً تفسیر نمونه را در یک مجموعه تحت عنوان «تفسیر جوان» خلاصه، ساده سازی و منتشر نموده است، اخیرا مطالب تفسیر نمونه را در یک مجموعه تحت عنوان «تفسیر نوجوان» با تکیه بر آیات متناسب با گروه سنی یادشده، گزینش و ساده سازی نموده است که در نوع خود بسیار جالب می باشد.

امیدوارم نوجوانان عزیز و خانواده محترم آنها از این سفره معنوی و پربرکت که خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت آنها را به همراه دارد، حداکثر استفاده را بنمایند.

ناصر مکارم شیرازی 1/12/85

ص:7

(7)

(8)

مقدمه

نوجوانی دوره خاصی از زندگی است که در جامعه ما در مقایسه با دوره کودکی و جوانی، کمتر به آن توجه می شود.

استقلال طلبی، پذیرش مسئولیت های اجتماعی، کنجکاوی هدفمند، اصرار بر کشف فوری مجهولات و طرح سؤالات پی در پی از ویژگی های شاخص این گروه سنی است.

برای پاسخگویی به این نیازها ، مؤسسه قرآنی تفسیر جوان برای نخستین بار در تاریخ اسلام «تفسیر نوجوان» برگرفته از تفسیر نمونه تألیف حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی را برای این گروه سنی منتشر نموده است. این تفسیر براساس ذائقه و سلیقه

ص:8

نوجوانان عزیز و با انتخاب 2177 آیه از مجموع 6236

مقدمه (9)

آیه قرآن کریم تنظیم شده و دارای ویژگی های زیراست:

از کل قرآن کریم فقط آیاتی انتخاب شده است که برای نوجوانان ملموس و قابل استفاده بوده و در زندگی روزمره آنها کاربردی باشد.

حجم مطالب کم و جمله بندی آنها ساده و خلاصه است .

همه آیات، روایات و کلمه های عربی اعرابگذاری شده است تا راحت خوانده یا آموزش داده شود .

قطع کتاب به اندازه کف دست انتخاب شده تا به راحتی در جیب قرار گرفته و در اوقات فراغت

ص:9

یا انتظار به سادگی در دسترس قرار گیرد.

صفحه آرایی کتاب «شعرگونه و چشم نواز»

(10) مقدمه

است و همه نیم خط ها در یک ردیف منظم شده اند تا چشم در موقع مطالعه خسته نشود.

امیدوارم نوجوانان عزیز از طریق مطالعه این تفسیر با دنیای زیبای قرآن کریم آشنا شده و پاسخ صحیح بسیاری از سؤالات خود را دریابند. بدون شک راز شادی، آرامش و خوشبختی در این دریای زیبا و متنوع نهفته است. خود را به امواج آن بسپارید تا حس تازه ای را تجربه کنید.

تهران تابستان 1387 دکتر محمد بیستونی

ص:10

سوره یوسف

یوسف خزانه دار کشور مصر می شود

55 قالَ اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ

(یوسف به عزیز مصر) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرارده که نگهدارنده و آگاهم .

یوسف می دانست یک ریشه مهمّ نابسامانی های آن جامعه مملو از ظلم و ستم در مسائل اقتصادیش نهفته است ، اکنون که آن ها به حکم اجبار به سراغ او آمده اند ، چه بهتر که نبض اقتصاد کشور مصر را در دست گیرد و به یاری مستضعفان بشتابد ، از تبعیض ها تا آن جا که قدرت دارد بکاهد ، حق مظلومان را از ظالمان بگیرد و به وضع بی سر و سامان آن کشور پهناور سامان بخشد .

مخصوصا مسائل کشاورزی را که در آن کشور در درجه اول اهمیّت بود ، زیر نظر بگیرید و با توجّه به این که سال های فراوانی و سپس سال های خشکی در پیش است ، مردم را به کشاورزی و تولید بیشتر دعوت کند و در مصرف فرآورده های کشاورزی تا سر حدّ

(12) سوره یُوسُف

جیره بندی ، صرفه جویی کند و آن ها را برای سال های قحطی ذخیره نماید ، لذا راهی بهتر از این ندید که پیشنهاد سرپرستی خزانه های مصر

ص:11

کند. آیات 100 و 101 همین سوره که تفسیر آن به خواست خدا خواهد آمد ، دلیل بر این است که او سرانجام بجای ملک نشست و زمامدار تمام امور مصر شد ، هر چند آیه 88 که می گوید : برادران به او گفتند : «یا ایها العزیز» ، دلیل بر این است که او در جای عزیز مصر قرار گرفت ، ولی هیچ مانعی ندارد که این سلسله مراتب را تدریجا طی کرده باشد ، نخست به مقام خزانه داری و بعد نخست وزیری و بعد بجای ملک ، نشسته باشد .

چگونه یوسف دعوت طاغوت زمان را پذیرفت ؟

نخستین چیزی که در رابطه با آیات فوق جلب توجه می کند این است که چگونه یوسف این پیامبر بزرگ حاضر شد ، خزانه داری یا نخست وزیری یکی از طاغوت های زمان را بپذیرد و با او همکاری کند؟ پاسخ این سؤال در حقیقت در خود آیات فوق نهفته است ، او به

جزء سیزدهم (13)

عنوان یکی انسان «حَفیظٌ عَلیمٌ» ( امین و آگاه ) عهده دار این منصب شد ، تا بیت المال را که مال مردم بود به نفع آن ها حفظ کند و در مسیر منافع آنان به کار گیرد ، مخصوصا حق مستضعفان را که در غالب جامعه ها پایمال می گردد به آن ها برساند. در « فقه » در بحث قبول ولایت از طرف ظالم نیز این بحث به طور گسترده آمده است که قبول

ص:12

پست و مقام از سوی ظالم همیشه حرام نیست ، بلکه گاهی مستحب و یا حتی واجب می گردد ، این در صورتی است که منافع پذیرش آن و مرجحات دینیش بیش از زیان های حاصل از تقویت دستگاه باشد. در روایات متعددی نیز می خوانیم که ائمه اهلبیت علیهم السلام به بعضی از دوستان نزدیک خود ( مانند علی بن یقطین که از یاران امام کاظم بود و وزارت فرعون زمان خود هارون الرّشید را به اجازه امام پذیرفت ) چنین اجازه ای را می دادند .

اهمیت مسائل اقتصادی در اداره کشورها

گرچه ما هرگز موافق مکتب های یک بعدی که همه چیز را در بعد

(14) سوره یُوسُف

اقتصادی خلاصه می کنند و انسان و ابعاد وجود او را نشناخته اند نیستیم، ولی با این حال اهمیت ویژه مسائل اقتصادی را در سرنوشت اجتماعات هرگز نمی توان از نظر دور داشت ، آیات فوق نیز اشاره به همین حقیقت می کند ، چرا که یوسف از میان تمام پست ها انگشت روی خزانه داری گذاشت ، زیرا می دانست هرگاه به آن سر و سامان دهد قسمت عمده نابسامانی های کشور باستانی مصر ، سامان خواهد یافت و از طریق عدالت اقتصادی می تواند سازمان های دیگر را کنترل کند .

در روایات اسلامی نیز اهمیت فوق العاده ای به این موضوع داده

ص:13

شده است ، از جمله درحدیث معروف علی یکی از دو پایه اصلی زندگی مادی و معنوی مردم ( قِوامُ الدّینِ وَ الدُّنْیا ) مسائل اقتصادی قرار داده شده است ، در حالی که پایه دیگر علم و دانش و آگاهی شمرده شده است .

تعهد و تخصص دو رکن اساسی مدیریت است

تعبیر یوسف که می گوید : « اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ » دلیل بر اهمیت

جزء سیزدهم (15)

مدیریت در کنار امانت است و نشان می دهد که پاکی و امانت به تنهایی برای پذیرش یک پست حساس اجتماعی کافی نیست ، بلکه علاوه بر آن آگاهی و تخصص و مدیریت نیز لازم است ، چراکه « عَلیم » را در کنار « حَفیظ » قرار داده است . و ما بسیار دیده ایم که خطرهای ناشی از عدم اطلاع و مدیریت کمتر از خطرهای ناشی از خیانت نیست بلکه گاهی از آن برتر و بیشتر است .

با این تعلیمات روشن اسلامی نمی دانیم چرا بعضی مسلمانان به مسأله مدیریت و آگاهی هیچ اهمیت نمی دهند و حداکثر کشش فکر آن ها در شرایط واگذاری پست ها ، همان مسأله امانت و پاکی است با این که سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و علی در دوران حکومتشان نشان می دهد ، آن ها به مسأله آگاهی و مدیریت همانند امانت

ص:14

و درستکاری اهمیت می دادند .

تعریف از خود، همیشه ناپسند نیست؟

بدون شک تعریف خویش کردن کار ناپسندی است ، ولی با این

(16) سوره یُوسُف

حال این یک قانون کلی نیست ، گاهی شرایط ایجاب می کند که انسان خود را به جامعه معرفی کند تا مردم او را بشناسند و از سرمایه های وجودش استفاده کنند و به صورت یک گنج مخفی و متروک باقی نماند.

در آیه فوق نیز خواندیم که یوسف به هنگام پیشنهاد پست خزانه داری مصر خود را با جمله « حَفیظٌ عَلیم » ستود ، زیرا لازم بود سلطان مصر و مردم بدانند که او واجد صفاتی است که برای سرپرستی این کار نهایت لزوم را دارد. لذا در تفسیر عیاشی از امام صادق می خوانیم که در پاسخ این سؤال که آیا جایز است انسان خودستایی کند و مدح خویش نماید ؟ فرمود : « نَعَمْ اِذَا اضْطُرَّ اِلَیْهِ اَما سَمِعَتْ قَوْلَ یُوسُفَ اِجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ وَ قَوْلَ الْعَبْدِ الصّالِحِ وَ اَنَا لَکُمْ ناصِحٌ اَمینٌ: آری هنگامی که ناچار شود مانعی ندارد ، آیا نشنیده ای گفتار یوسف را که فرمود : مرا بر خزائن زمین قرار ده که من امین و آگاهم و همچنین گفتار بنده

ص:15

صالح خدا ( هود ) من برای شما خیرخواه و امینم » .(1)و از این جا

جزء سیزدهم (17)

روشن می شود این که در خطبه « شقشقیه » و بعضی دیگر از خطبه های نهج البلاغه علی به مدح خویشتن می پردازد و خودرا محور آسیای خلافت می شمرد ، که همای بلند پرواز اندیشه ها به اوج فکر و مقام او نمی رسد و سیل علوم و دانش ها از کوهسار وجودش سرازیر می شود و امثال این تعریف ها همه برای این است که مردم ناآگاه و بی خبر به مقام او پی ببرند و از گنجینه وجودش برای بهبود وضع جامعه استفاده کنند.

56 وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی الاَْرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ

و این گونه ما به یوسف در سرزمین ( مصر ) قدرت دادیم که هرگونه می خواست در آن منزل می گزید (و تصرف می کرد)

(18) سوره یُوسُف

ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم ( و شایسته بدانیم ) می بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم .

ص:16


1- « نُورُالثَّقَلَیْن » ، جلد 2 ، صفحه 433.

در این جا سؤالی مطرح می شود و آن این که چگونه ، سلطان جبار مصر به چنین کاری تن در داد ، در حالی که می دانست یوسف در مسیر خودکامگی و ظلم و ستم و استثمار و استعمار او گام برنمی دارد ، بلکه به عکس مزاحم مظالم او است .

پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته چندان مشکل نیست و آن این که گاهی بحران های اجتماعی و اقتصادی چنان است که پایه های حکومت خودکامگان را از اساس می لرزاند ، آن چنان که همه چیز خود را در خطر می بینند ، در این گونه موارد برای رهایی خویشتن از مهلکه حتی حاضرند از یک حکومت عادلانه مردمی استقبال کنند ، تا خود را نجات دهند .

پاداش های معنوی و برتر

57 وَ لَأَجْرُ الاْخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ ءَامَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ

جزء سیزدهم (19)

و پاداش آخرت برای آن ها که ایمان آورده اند و پرهیزکارندبهتراست .

گرچه بسیاری از مردم نیکوکار در همین جهان به پاداش مادی خود می رسند ، همان گونه که یوسف نتیجه پاکدامنی و شکیبایی و پارسایی و تقوای خویش را در همین دنیا گرفت ، که اگر آلوده بود هرگز

ص:17

ه چنین مقامی نمی رسید. ولی این سخن به آن معنی نیست که همه کس باید چنین انتظاری را داشته باشند و اگر به پاداش های مادی نرسند گمان کنند به آن ها ظلم و ستمی شده ، چراکه پاداش اصلی ، پاداشی است که در زندگی آینده انسان ، در انتظار او است. و شاید برای رفع همین اشتباه و دفع همین توهم است که قرآن در آیه فوق بعد از ذکر پاداش دنیوی یوسف اضافه می کند : « وَ لَأَجْرُ الاْخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ ءَامَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ : پاداش آخرت برای آنان که ایمان دارند و تقوی پیشه کرده اند برتر است » .

105 وَ کَأَیِّنْ مِنْ ءَایَةٍ فِی السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ

(20) سوره یُوسُف

و چه بسیار نشانه ای ( از خدا ) در آسمان ها و زمین وجود داردکه آن ها از کنارش می گذرند و از آن روی می گردانند.

همین حوادثی را که همه روز با چشم خود می نگرند : خورشید صبحگاهان سر از افق مشرق برمی دارد و اشعه طلایی خود را بر کوه ها و دره ها و صحراها و دریاها می باشد و شامگاهان در افق مغرب فرو می رود و پرده سنگین و سیاه شب بر همه جا می افتد .

اسرار این نظام شگرف ، این طلوع و غروب ، این غوغای حیات و

ص:18

زندگی در گیاهان ، پرندگان ، حشرات و انسان ها و این زمزمه جویباران ، این همهمه نسیم و این همه نقش عجب که بر در و دیوار وجود است ، به اندازه ای آشکار می باشد که هر که در آن ها و خالقیتش نیندیشد ، همچنان نقش بود بر دیوار .

بنابراین اگر به آیات قرآن که بر تو نازل می شود ، ایمان نیاورند تعجب نکن چراکه آن ها به آیات آفرینش و خلقت که از هر سو آنان را احاطه کرده نیز ایمان نیاورده اند .

جزء سیزدهم (21)

ایمان اکثر مردم آمیخته با شرک است

106 وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ اِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ

و اکثر آن ها که مدعی ایمان به خدا هستند مشرکند .

ممکن است خودشان چنین تصور کنند که مؤمنان خالصی هستند ، ولی رگه های شرک در افکار و گفتار و کردارشان غالبا وجود دارد .

به همین دلیل در روایات اسلامی می خوانیم که امام صادق فرمود : « اَلشِّرْکُ اَخْفی مِنْ دَبیبِ النَّمْلِ : شرک در اعمال انسان مخفی تر است از حرکت مورچه » . (1)

ص:19


1- « سفینة البحار »، جلد 1 ، صفحه 697 .

و یا می خوانیم : « اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْکُ الاَْصْغَرُ قالُوا وَ مَا الشِّرْکُ الاَْصْغَرُ یا رَسُولَ اللّهِ ؟ قالَ الرِّیا ، یَقُولُ اللّهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَةِ اِذا جاءَ النّاسُ بِاَعْمالِهِمِ اذْهَبُوا اِلَی الَّذینَ

(22) سوره یُوسُف

کُنْتُمْ تُرائُونَ فِی الدُّنْیا ، فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ مِنْ جَزاءٍ : خطرناک ترین چیزی که از آن بر شما می ترسم ، شرک اصغر است ، اصحاب گفتند : شرک اصغر چیست ای رسول خدا ؟ فرمود : ریاکاری ، روز قیامت هنگامی که مردم با اعمال خود در پیشگاه خدا حاضر می شوند ، پروردگار با آن ها که در دنیا ریا کردند می فرماید : به سراغ کسانی که به خاطر آن ها ریا کردید بروید ، ببینید پاداشی نزد آن ها می یابید » . (1)

از امام باقر در تفسیر آیه فوق نقل شده که فرمود : « شِرْکُ طاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکُ عِبادَةٍ وَ الْمَعاصِی الَّتی یَرْتَکِبُونَ وَ هِیَ شِرْکُ طاعَةٍ اَطاعُوا فیهَا الشَّیْطانَ فَاَشْرَکُوا بِاللّهِ فِی الطّاعَةِ لِغَیْرِه: منظور از این آیه شرک در اطاعت است نه شرک عبادت و گناهانی که مردم مرتکب می شوند، شرک اطاعت است ، چراکه در آن اطاعت شیطان می کنند و به خاطر این عمل برای خدا شریکی در

ص:20


1- « تفسیر فی ظِلال » ، جلد 5 ، صفحه 53 .

اطاعت قائل می شوند » .(1)

جزء سیزدهم (23)

در بعضی از روایات دیگر می خوانیم که منظور « شرک نعمت » است به این معنی که موهبتی از خداوند به انسان برسد و بگوید : این موهبت از ناحیه فلان کس به من رسیده اگر او نبود من می مردم و یا زندگانیم بر باد می رفت و بیچاره می شدم (2). در این جا غیر خدا را شریک خدا در بخشیدن روزی و مواهب شمرده است .

خلاصه این که منظور از شرک در آیه فوق کفر و انکار خدا و بت پرستی به صورت رسمی نیست ( چنان که از امام علی بن موسی الرضا نقل شده که فرمود : « شِرْکٌ لا یَبْلُغُ بِهِ الْکُفْرَ » یعنی « شرکی که به حد کفر نمی رسد » ولی شرک به معنی وسیع کلمه، همه این ها را شامل می شود ) .

(24) سوره یُوسُف

پایان سوره یُوسُف

ص:21


1- « نُورُالثَّقَلَیْن » ، جلد 2 ، صفحه 475 و « اصول کافی » ، جلد 2 صفحه 292 .
2- « نُورُالثَّقَلَیْن » ، جلد 2 ، صفحه 475 و « اصول کافی » ، جلد 2 صفحه 292 .

جزء سیزدهم (25)

سوره رَعْد

سوره رَعْد

1 الآمرآ تِلْکَ ایاتُ الْکِتبِ وَ الَّذی اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لایُؤْمِنُونَ

الآمرآ این ها آیات کتاب (آسمانی) است و آن چه از طرف پروردگار بر تو نازل شده حق است ولی اکثر مردم ایمان نمی آورند .

به هرحال نخستین آیه این سوره از عظمت قرآن سخن می گوید: (1)

« این ها آیات کتاب بزرگ آسمانی است » و جای هیچ گونه شک و تردید در آن دیده نمی شود ، چراکه بیان کننده حقایق عینی جهان آفرینش و روابط آن با انسان ها می باشد .

حقی است که با باطل آمیخته نشده و به همین دلیل نشانه های حقانیتش از چهره اش هویدا است و نیاز به استدلال بیشتری ندارد. « اما با این همه ، مردم بوالهوس و نادان که اکثریت را تشکیل می دهند به این آیات ایمان نمی آورند » ( وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ ) .

ص:22


1- انتخاب اسم اشاره بعید (تِلْکَ) به جای اسم اشاره قریب (هذه) کنایه ای است از عظمت آیات قرآن و رفعت و بلند پایه بودن آن

(26) سوره رَعد

چراکه اگر انسان را به حال خودش واگذارند و پیروی معلمی پاکدل را که در مسیر زندگی ، هدایت و تربیتش کند نپذیرد و همچنان در پیروی از هوس ها آزاد باشد ، غالبا راه را گم کرده ، به بیراهه می رود .

اما اگر مربیان الهی و هادیان راه حق ، امام و پیشوای آن ها باشند و او خود را در اختیارشان بگذارد ، اکثریت به راه حق می روند .

تعادل نیروی جاذبه و دافعه در کرات آسمانی

2 اَللّهُ الَّذی رَفَعَ السَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لاَِجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الاَْمْرَ یُفَصِّلُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ ت-ُوقِن-ُونَ

خدا همان کسی است که آسمان را ، بدون ستونی که قابل رؤیت باشد، آفرید سپس بر عرش استیلایافت (و زمام تدبیر جهان را به دست گرفت ) و خورشید و ماه را مسخر ساخت که هرکدام تا زمان معینی حرکت دارند، کارها را او تدبیر می کند آیات را ( برای شما )تشریح می نماید تا به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید .

جزء سیزدهم (27)

« عَمَد » جمع عمود به معنی ستون است .

ص:23

برای جمله « بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا » دو تفسیر گفته اند : نخست این که « همان گونه که می بینید آسمان ، بی ستون است » ( گویی در اصل چنین بوده ، تَرَوْنَهَا بِغَیْرِ عَمَدٍ ) .

دیگر این که « تَرَوْنَها »، صفت برای « عَمَد » بوده باشد که معنیش چنین است ، آسمان ها را بدون ستونی که مرئی باشد ، برافراشته است ، که لازمه آن وجود ستونی برای آسمان است ، اما ستونی نامرئی .

و این همان است که از امام علی بن موسی الرضا در حدیث حسین بن خالد آمده است ، او می گوید : « از امام ابی الحسن الرضا

(28) سوره رَعد

پرسیدم ، این که خداوند فرموده : " وَالسَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ " : سوگند به آسمان که دارای راه ها است " یعنی چه ؟ » ، فرمود : « این آسمان راه هایی به سوی زمین دارد » . حسین بن خالد می گوید ، عرض کردم : « چگونه می تواند راه ارتباطی با زمین داشته باشد در حالی که خداوند می فرماید آسمان ها بی ستون است »، امام فرمود: « سُبْحانَ اللّهِ ، اَلَیْسَ اللّهُ یَقُولُ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ؟ قُلْتُ بَلی ، فَقالَ ثَمَّ عَمَدٌ وَ لکِنْ لا تَرَوْنَها : عجیب است ، آیا خداوند نمی فرماید بدون ستونی که قابل مشاهده باشد ؟ من عرض کردم : آری ،

ص:24

فرمود : پس ستون هایی هست و لیکن شما آن را نمی بینید » .(1)

این آیه با توجه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است ، پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول آیات ، بر کسی آشکار نبود، چراکه در آن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمام تر،

جزء سیزدهم (29)

بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم حکومت می کرد و طبق آن آسمان ها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار داشتند و طبعا هیچ کدام معلق و بی ستون نبود ، بلکه هر کدام بر دیگری تکیه داشت ، ولی حدود هزار سال بعد از نزول این آیات ، علم و دانش بشر به این جا رسید که افلاک پوست پیازی ، به کلی موهوم است و آن چه واقعیت دارد ، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جایگاه خود ، معلق و ثابتند ، بی آن که تکیه گاهی داشته باشند و تنها چیزی که آن ها را در جای خود ثابت می دارد ، تعادل قوه جاذبه و دافعه است که یکی ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگری مربوط به حرکت آن ها است. این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئی ، کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است .

ص:25


1- « تفسیر برهان » ، جلد 2 ، صفحه 278 از تفسیر علی بن ابراهیم .

حدیثی از امیرمؤمنان علی در این زمینه نقل شده بسیار جالب است،طبق این حدیث امام فرمود: «هذِهِ النُّجُومُ الَّتی فِی السَّماءِ مَدائِنُ مِثْلُ الْمَدائِنِ الَّذی فِی الاَْرْضِ مَرْبُوطَةٌ کُلُّ مَدینَةٍ اِلی عَمُودٍ

(30) سوره رَعد

مِنْ نُورٍ : این ستارگانی که در آسمانند ، شهرهایی هستند همچون شهرهای روی زمین که هر شهری با شهر دیگر ( هر ستاره ای با ستاره دیگر ) با ستونی از نور مربوط است » .(1)آیا تعبیری روشن تر و رساتر از «ستون نامرئی» یا «ستونی از نور» در افق ادبیات آن روز برای ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروی دافعه پیدا می شد؟(2)

سپس می فرماید : « خداوند بعد از آفرینش این آسمان های بی ستون که نشانه بارز عظمت و قدرت بی انتهای او است ، بر عرش استیلا یافت ، یعنی حکومت عالم هستی را به دست گرفت » ( ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ ). درباره معنی « عرش » و تسلط خداوند بر آن در سوره اعراف ذیل آیه 54 به قدر کافی بحث شده است .(3)

ص:26


1- « سفینة البحار » ، جلد 2 ، صفحه 574 .
2- برای توضیح بیشتر به کتاب « قرآن و آخرین پیامبر » صفحه 166 به بعد مراجعه فرمایید .
3- به جلد 6 « تفسیر نمونه » صفحه 204 مراجعه فرمایید .

جزء سیزدهم (31)

بعد از بیان آفرینش آسمان ها و حکومت پروردگار بر آن ها سخن از تسخیر خورشید و ماه است .

چه تسخیری از این بالاتر که همه این ها سر بر فرمان او هستند و خدمتگذار انسان ها و همه موجودات زنده اند . نور می پاشند ، جهانی را روشن می سازند ، بستر موجودات را گرم نگه می دارند ، موجودات زنده را پرورش می دهند ، در دریاها جزر و مد می آفرینند و خلاصه سرچشمه همه حرکت ها و برکت ها هستند .

اما این نظام جهان ماده جاودانی و ابدی نیست ، « و هر کدام از این خورشید و ماه تا سرآمد مشخصی که برای آن ها تعیین شده است در مسیر خود به حرکت ادامه می دهند » ( کُلٌّ یَجْری لاَِجَلٍ مُسَمًّی ) .

و به دنبال آن می افزاید که این حرکات و گردش ها و آمد و شدها و دگرگونی ها بی حساب و کتاب نیست و بدون نتیجه و فایده نمی باشد ، بلکه « اوست که همه کارها را تدبیر می کند » و برای هر حرکتی حسابی و برای هر حسابی هدفی در نظر گرفته است ( یُدَبِّرُ الاَْمْرَ ) .

(32) سوره رَعد

« او آیات خویش را برای شما برمی شمرد و ریزه کاری های آن ها را شرح می دهد تا به لقای پروردگار و سرای دیگر ایمان پیدا کنید » ( یُفَصِّلُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ ) .

ص:27

یکی دیگر از معجزات علمی قرآن (قانون عمومیت زوجیت)

3 وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الاَْرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ اَنْهرا وَمِنْ کُلِ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیهازَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی الَّیْلَ النَّهارَ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

و او کسی است که زمین را گسترد و در آن کوه ها و نهرهایی قرارداد و ازتمام میوه ها در آن دو جفت آفرید (پرده سیاه) شب را بر روز می پوشاند ، در این ها آیاتی است برای آن ها که تفکر می کنند .

آن چنان زمین را گسترد که برای زندگی انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد ، گودال ها و سراشیبی های تند و خطرناک را به وسیله فرسایش کوه ها و تبدیل سنگ ها به خاک پر کرد و آن ها را مسطح و قابل زندگی ساخت ، در حالی که چین خوردگی های نخستین آن چنان بودند که اجازه زندگی به انسان نمی دادند .

جزء سیزدهم (33)

این احتمال نیز در این جمله وجوددارد که منظور از «مَدَّ الاَْرْضَ» اشاره به همان مطلبی باشدکه دانشمندان زمین شناسی می گویندکه تمام زمین در آغاز زیر آب پوشیده بود ، سپس آب ها در گودال ها قرار گرفت و

ص:28

خشکی ها تدریجا از آب سر برآوردند و روز به روز گسترده شدند ، تا به صورت کنونی درآمدند .

پس از آن به مسأله پیدایش کوه ها اشاره می کند و می فرماید : ( وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ ) .

همان کوه هایی که در آیات دیگر قرآن « اَوْتاد » ( میخ های ) زمین معرفی شده شاید به دلیل این که کوه ها از زیر به هم پنجه افکنده اند و همچون زرهی تمام سطح زمین راپوشانده که هم فشارهای داخلی را از درون خنثی کنند و هم نیروی فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بیرون و به این ترتیب ، تزلزل و اضطراب و زلزله های مداوم را از میان ببرند و کره زمین را در آرامش برای زندگی انسان ها نگه دارند .

(34) سوره رَعد

ذکر کوه ها بعد از ذکر گسترش زمین گویا اشاره به آن است که نه زمین آن چنان گسترده است که هیچ پستی و بلندی در آن نباشد که در این صورت هرگز باران ها و آب ها روی آن قرار نمی گرفت و یا همه جا تبدیل به باتلاق می گشت و طوفان ها دائما بر سطح آن جریان داشت ، ولی با آفرینش کوه ها از هر دو جهت امن و امان شد .

و نه تمامش کوه و دره است که قابل زندگی نباشد و در مجموع ترکیبی است از مناطق مسطح و صاف و کوه ها و دره ها که بهترین ت

ص:29

رکیب را برای زندگی بشر و سایر موجودات زنده تشکیل می دهد . سپس به آب ها و نهرهایی که در روی زمین ، جریان دارد اشاره کرده می گوید : « و در آن نهرهایی قرار داد » ( وَ اَنْهارا ) .

سیستم آبیاری زمین به وسیله کوه ها و ارتباط کوه ها با نهرها ، بسیار جالب است ، زیرا بسیاری از کوه های روی زمین ، آب هایی را که به صورت برف درآمده در قله خود یا در شکاف های دره هایشان ذخیره می کنند که تدریجا آب می شوند و به حکم قانون جاذبه از مناطق مرتفع تر به سوی مناطق پست و گسترده روان می گردند و بی آن که نیاز به نیروی دیگری باشد در تمام مدت سال به طور طبیعی بسیاری از زمین ها را آبیاری و سیراب می کنند.

جزء سیزدهم (35)

اگر شیب ملایم زمین ها نبود و اگر آب ها به این صورت در کوه ها ذخیره نمی شد ، آبیاری اغلب مناطق خشک امکان پذیر نبود و یا اگر امکان داشت هزینه فوق العاده زیادی لازم داشت .

بعد از آن به ذکر مواد غذایی و میوه هایی که از زمین و آب و تابش آفتاب به وجود می آید و بهترین وسیله برای تغذیه انسان است پرداخته، می گوید : « و از تمام میوه ها دو جفت در زمین قرار داد » ( وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ ) .

ص:30

اشاره به این که میوه ها موجودات زنده ای هستند که دارای نطفه های نر و ماده می باشند که از طریق تلقیح ، بارور می شوند .

(36) سوره رَعد

اگر « لینه » دانشمند و گیاه شناس معروف سوئدی در اواسط قرن 18 میلادی موفق به کشف این مسأله شد که زوجیت در جهان گیاهان تقریبا یک قانون عمومی و همگانی است و گیاهان نیز همچون حیوانات از طریق آمیزش نطفه نر و ماده ، بارور می شوند و میوه می دهند ، قرآن مجید در یک هزار و یک صد سال قبل از آن ، این حقیقت را فاش ساخت و این خود یکی از معجزات علمی قرآن مجید است که بیانگر عظمت این کتاب بزرگ آسمانی می باشد. شکی نیست که قبل از « لینه » بسیاری از دانشمندان اجمالاً به وجود نر و ماده در بعضی از گیاهان پی برده بودند ، حتی مردم عادی می دانستند که مثلاً اگر نخل را بر ندهند یعنی از نطفه نر روی قسمت های ماده گیاه نپاشند ثمر نخواهد داد ، اما هیچ کس به درستی نمی دانست که این یک قانون تقریبا همگانی است ، تا این که « لینه » موفق به کشف آن شد ، ولی همان گونه که گفتیم قرآن قرن ها قبل از وی ، از روی آن پرده برداشته بود .

جزء سیزدهم (37)

و از آن جا که زندگی انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گیاهان و میوه ها بدون نظام دقیق شب و روز امکان پذیر نیست در

ص:31

قسمت دیگر این آیه از این موضوع سخن به میان آورده ، می گوید : « خداوند به وسیله شب ، روز را می پوشاند و پرده بر آن می افکند » ( یُغْشِی الَّیْلَ النَّهارَ ) .

چراکه اگر پرده تاریک آرام بخش شب نباشد ، نور مداوم آفتاب ، همه گیاهان را می سوزاند و اثری از میوه ها و به طور کلی از موجودات زنده بر صفحه زمین باقی نمی ماند .

با این که در کره ماه ، روز ، دائمی نیست ، اما همین مقدار که طول روزها به مقدار پانزده شبانه روز کره زمین است ، حرارت در وسط روز در کره ماه آن قدر بالا می رود که اگر آب و مایع دیگری در آن جا باشد به نقطه جوشش و بالاتر از آن می رسد و هیچ موجود زنده ای را که در زمین می شناسیم ، تاب تحمل آن گرما را در شرایط عادی ندارد .

4 وَ فِی الاَْرْضِ قِطَعٌ مُتَجوِراتٌ وَ جَنّتٌ مِنْ اَعْنبٍ وَ زَرْعٌ

(38) سوره رَعد

وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهاعَلیبَعْضٍ فِی الاُْکُلِ اِنَ فیذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

و درروی زمین قطعاتی درکنار هم قرارداردکه باهم متفاوتند و باغ هایی از انگور و زراعت و نخل ها ، که گاهی بر

ص:32

یک پایه می رویند و گاهی بر دو پایه ، همه آن ها از یک آب سیراب می شوند و بااین حال بعضی از آن هارا از جهت میوه بر دیگری برتری می دهیم، در این ها نشانه هایی است برای آن ها که عقل خویش را به کار می گیرند .

«مُتِجاوِر» از ماده « جار » ، به معنی همسایه و نزدیک است ، ولی هنگامی که می فرماید : « قِطَعٌ مُتِجاوِرات » ، مفهومش این است که قطعه های مختلفی هستند که در کنار هم قرار دارند والا اگر همه آن ها یکسان بودند تعبیر قطعه های مجاور معنی نداشت .

« اَعْناب » جمع عِنَب و « نَخیل » جمع نَخْل است و شاید ذکر صیغه جمع در این جا اشاره به انواع مختلف انگور و خرما است که هر یک از این دو میوه شاید صدها نوع در عالم خود داشته باشد با خواص و طعم و رنگ متفاوت .

جزء سیزدهم (39)

« صِنْوان » جمع « صِنْو » در اصل به معنی شاخه ای است که از تنه اصلی درخت بیرون می آید و بنابراین صنوان به معنی شاخه های مختلفی است که از یک تنه بیرون می آید .

با این که این قطعات همه با یکدیگر متصل و مربوطند ، هر کدام ساختمان و استعدادی مخصوص به خود دارند ، بعضی محکم ، بعضی

ص:33

نرم ، بعضی شور ، بعضی شیرین و هر کدام استعداد برای پرورش نوع خاصی از گیاهان و درختان میوه و زراعت را دارد ، چراکه نیازهای انسان و جانداران زمینی بسیار زیاد و متفاوت است ، گویی هر قطعه از زمین مأموریت برآوردن یکی از نیازها را دارد و اگر همه یکنواخت بودند و یا استعدادها به صورت صحیحی در میان قطعات زمین تقسیم نشده بود ، انسان گرفتار چه کمبودهایی از نظر مواد غذایی و دارویی و

(40) سوره رَعد

سایر نیازمندی ها می شد ، اما با تقسیم حساب شده این مأموریت و بخشیدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمین همه این نیازمندی ها به طور کامل برطرف می گردد .

دیگر این که « در همین زمین باغ ها و درختانی وجود دارد از انواع انگور و زراعت ها و نخل ها » ( وَ جَنّتٌ مِنْ اَعْنبٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ ) .

جالب این که گاه می شود که هر یک از شاخه ها ، نوع خاصی از میوه را تحویل می دهد ، ممکن است این جمله اشاره به مسأله استعداد درختان برای پیوند باشد که گاه بر یک پایه چند پیوند مختلف می زنند و هر کدام از این پیوندها رشد کرده و نوع خاصی از میوه را به ما تحویل می دهد ، خاک یکی و ریشه و ساقه یکی ، اما میوه و محصولش مختلف و متفاوت است .

ص:34

و عجیب تر این که « همه آن ها از یک آب سیراب می شوند » ( یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ ) .

و با این همه ، « بعضی از این درختان را بر بعض دیگر از نظر میوه برتری می دهیم » ( وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الاُْکُلِ ) .

جزء سیزدهم (41)

حتی بسیار دیده ایم که در یک درخت یا در یک شاخه ، میوه هایی از یک جنس وجود دارد که طعم ها و رنگ های متفاوت دارند و در جهان گل ها بسیار دیده شده است که یک بوته گل و حتی یک شاخه، گل هایی به رنگ های کاملاً مختلف عرضه می کند .

این چه آزمایشگاه و لابراتوار اسرارآمیزی در شاخه درختان به کار گذارده شده است که از مواد کاملاً یکسان ، ترکیبات کاملاً مختلف تولید می کند که هر یک بخشی از نیازمندی انسان را برطرف می سازد. آیا هر یک از این اسرار دلیل بر وجود یک مبدأ حکیم و عالم که این نظام را رهبری کند نیست .

این جا است که در پایان آیه می فرماید : « در این امور نشانه هایی است از عظمت خدا برای آن ها که تعقل و اندیشه می کنند » ( اِنَّ فی ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ) .

ص:35

(42) سوره رَعد

محافظین غیبی برای انسان ها

11 لَهُ مُعَقِّبتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهیَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ اِذا اَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِه مِنْ والٍ

برای انسان مأمورانی است که پی در پی ، از پیش رو و از پشت سرش او را از حوادث ( غیر حتمی ) حفظ می کنند، (اما) خداوند سرنوشت هیچ قوم ( و ملتی ) را تغییر نمی دهد مگر آن که آن ها خودرا تغییردهند و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی (به خاطر اعمالشان) کند هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهند داشت .

« مُعَقِّبات » چنان که طبرسی در مجمع البیان و بعضی دیگر از مفسران بزرگ گفته اند جمع « مُعَقِّبَة » است و آن هم به نوبه خود جمع « مُعَقِّبْ » می باشد و به معنی گروهی است که پی در پی و به طور متناوب به دنبال کاری می روند .

جزء سیزدهم (43)

ظاهر این آیه آن است که خداوند به گروهی از فرشتگان ، مأموریت داده که در شب و روز به طور متناوب به سراغ انسان بیایند و از

ص:36

پیش رو و پشت سر نگاهبان و حافظ او باشند .

بدون تردید انسان در زندگی خود در معرض آفات و بلاهای زیادی است ، حوادثی از درون و برون ، انواع بیماری ها ، میکرب ها ، انواع حادثه ها و خطراتی که از زمین و آسمان می جوشد ، انسان را احاطه کرده اند ، مخصوصا به هنگام کودکی که آگاهی انسان از اوضاع اطراف خود بسیار ناچیز است و هیچ گونه تجربه ای ندارد ، در هر گامی خطری در کمین او نشسته است و گاه انسان تعجب می کند که کودک چگونه از لابلای این همه حوادث جان به سلامت می برد و بزرگ می شود ، مخصوصا در خانواده هایی که پدران و مادران چندان آگاهی از مسائل ندارند و یا امکاناتی در اختیار آن ها نیست مانند کودکانی که در روستاها بزرگ می شوند و در میان انبوه محرومیت ها ، عوامل بیماری و خطرات قرار دارند .

(44) سوره رَعد

اگر به راستی در این مسائل بیندیشیم احساس می کنیم که نیروی محافظی هست که ما را در برابر حوادث حفظ می کند و همچون سپری از پیش رو و پشت سر محافظ و نگهدار ما است .

در بسیاری از مواقع ، حوادث خطرناک برای انسان پیش می آید و او معجزه آسا از آن ها رهایی می یابد به طوری که احساس می کند همه

ص:37

این ها تصادف نیست بلکه نیروی محافظی از او نگهبانی می کند .

در روایات متعددی که از پیشوایان اسلام نقل شده نیز روی این تأکید شده است ، از جمله :

در روایتی از امام باقر می خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود : « یُحْفَظُ بِاَمْرِ اللّهِ مَنْ اَنْ یَقَعَ فی رَکِیٍّ اَوْ یَقَعَ عَلَیْهِ حائِطٌ اَوْ یُصیبَهُ شَیْ ءٌ حَتّی اِذْ جاءَ الْقَدَرُ خَلُّوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ یَدْفَعُونَهُ اِلَی الْمَقادیرِ وَ هُما مَلَکانِ یَحْفِظانِه بِاللَّیْلِ وَ مَلَکانِ مِنْ نَهارٍ یَتَعاقَبانِه: به فرمان خدا انسان را حفظ می کند از این که در چاهی سقوط کند یا دیواری بر او بیفتد یا حادثه دیگری برای او پیش بیاید تا زمانی که مقدرات حتمی فرا رسد در این هنگام آن ها کنار می روند و او را تسلیم حوادث می کنند ، آن ها دو فرشته اند که انسان را در شب حفظ می کنند و دو فرشته اند که در روز که به طور متناوب به این وظیفه می پردازند » .(1)

جزء سیزدهم (45)

در نهج البلاغه نیز می خوانیم که امیرمؤمنان علی فرمود : اِنَّ مَعَ کُلِّ اِنْسانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظانِه فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّیا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ

ص:38


1- « تفسیر برهان » ، جلد 2 ، صفحه 283 .

با هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می کنند ، اما هنگامی که مقدرات حتمی فرارسد او را رها می سازند » .(1)

ما در زندگی روزانه خود ، نشانه های واضحی از وجود چنین نیروی محافظی می بینیم و احساس می کنیم که در برابر بسیاری از حوادث مرگبار به طور اعجازآمیزی نجات می یابیم که تفسیر و توجیه همه آن هاازطریق عادی و یا حمل برتصادف مشکل است .

(46) سوره رَعد

شکست و پیروزی ملت ها متکی به تغییرات درونی آن ها است

جمله « اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ » که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصری آمده است ، یک قانون کلی و عمومی را بیان می کند ، قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده .

این قانون که یکی از پایه های اساسی جهان بینی و جامعه شناسی در اسلام است ، به ما می گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است و هر گونه تغییر و دگرگونی در خوشبختی و

ص:39


1- « نهج البلاغه » ، کلمات قصار ، جمله 201 .

بدبختی اقوام در درجه اول به خود آن ها بازگشت می کند ، شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثیر اوضاع فلکی و مانند این ها هیچ کدام پایه ندارد ، آن چه اساس و پایه است این است که ملتی خود بخواهد سربلند و سرافراز و پیروز و پیش رو باشد و یا به عکس خودش تن به ذلت و زبونی و شکست در دهد، حتی لطف خداوند، یا مجازات او ، بی مقدمه، دامان هیچ ملتی را نخواهد گرفت ، بلکه این اراده و خواست ملت ها و تغییرات درونی آن ها است که آن ها را مستحق لطف یا مستوجب عذاب خدا می سازد .

جزء سیزدهم (47)

به تعبیر دیگر : این اصل قرآنی که یکی از مهم ترین برنامه های اجتماعی اسلام را بیان می کند به ما می گوید هر گونه تغییرات برونی متکی به تغییرات درونی ملت ها و اقوام است و هر گونه پیروزی و شکستی که به قومی رسید از همین جا سرچشمه می گیرد ، بنابراین آن ها که همیشه برای تبرئه خویش به دنبال « عوامل برونی » می گردند و قدرت های سلطه گر و استعمارکننده را همواره عامل بدبختی خود می شمارند ، سخت در اشتباهند ، چراکه اگر این قدرت های جهنمی پایگاهی در درون یک جامعه نداشته باشند ، کاری از آنان ساخته نیست.

مهم آن است که پایگاه های سلطه گران و استعمارکنندگان و جباران

ص:40

را در درون جامعه خود درهم بکوبیم ، تا آن ها هیچ گونه راهی برای نفوذ نداشته باشند .

(48) سوره رَعد

آن ها به منزله شیطانند و می دانیم شیطان به گفته قرآن بر کسانی که عبادالله مخلصین هستند راه ندارد ، او تنها بر کسانی چیره می شودکه پایگاهی در درون وجود خود برای شیطان ساخته اند.

این اصل قرآنی می گوید : برای پایان دادن به بدبختی ها و ناکامی ها باید دست به انقلابی از درون بزنیم ، یک انقلاب فکری و فرهنگی ، یک انقلاب ایمانی و اخلاقی و به هنگام گرفتاری در چنگال بدبختی ها باید فورا به جستجوی نقطه های ضعف خویشتن بپردازیم و آن ها را با آب توبه و بازگشت به سوی حق از دامان روح و جان خود بشوییم ، تولدی تازه پیدا کنیم و نور و حرکتی جدید تا در پرتو آن بتوانیم ناکامی ها و شکست ها را به پیروزی مبدل سازیم ، نه این که این نقطه های ضعف که عوامل شکست است در زیر پوشش های خودخواهی مکتوم بماند و به جستجوی عوامل شکست در بیرون جامعه خود در بیراهه ها سرگردان بمانیم .

ص:41

جزء سیزدهم (49)

برکات رعد و برق

12 هُوَ الَّذی یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفا وَ طَمَعا وَ یُنْشِی ءُ السَّحابَ الثِّقالَ

او کسی است که برق را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس است هم امید و ابرهای سنگین بار ایجاد می کند .

می دانیم از نظر علمی پیدایش برق به خاطر آن است که دو قطعه ابر با الکتریسیته های مختلف ( مثبت و منفی ) به هم نزدیک می شوند و درست همانند سر دو سیم برق که به هنگام نزدیکی جرقه می زند آن ها نیز جرقه عظیمی ایجاد کرده و به اصطلاح تخلیه الکتریکی می شوند .

اگر جرقه های کوچکی که از سر دو سیم در برابر چشم ما آشکار می شود ، صدای خفیفی دارند ، در عوض صدای جرقه آسمانی برق به خاطر گسترش ابر و بالا بودن میزان الکتریسیته به قدری شدید است که « رعد » را به وجود می آورد .

(50) سوره رَعد

و هر گاه قطعه ابری که دارای الکتریسیته مثبت است به زمین که همیشه الکتریسیته منفی دارد نزدیک شود ، جرقه در میان زمین و ابر ایجاد می شود ، که آن را « صاعقه » می گویند و خطرناک بودنش به همین دلیل است که یک سر آن ، زمین و نقطه های مرتفعی است که به

ص:42

اصطلاح نوک این سیم را تشکیل می دهد ، حتی یک انسان در یک بیابان ممکن است عملاً تبدیل به نوک این سیم منفی شود و درست جرقه وحشتناکی بر سر او فرود آید و در یک لحظه کوتاه تبدیل به خاکستر شود و نیز به همین دلیل است که به هنگام رعد و برق در بیابان ها باید فورا به کنار درخت یا دیوار یا کوه و یا هر نقطه مرتفعی پناه برد و یا در گودالی دراز کشید .

به هر حال برق که از نظر بعضی شاید شوخی طبیعت محسوب می شود ، با اکتشافات علمی روز ثابت شده که فواید و برکات فراوانی داردکه ذیلاً به سه قسمت آن اشاره می شود .

جزء سیزدهم (51)

آبیاری : برق ها معمولاً حرارت فوق العاده زیاد گاه در حدود 15000 درجه سانتیگراد تولید می کنند و این حرارت کافی است که مقدار زیادی از هوای اطراف را بسوزاند و در نتیجه فشار هوا فورا کم شود و می دانیم در فشار کم ، ابرها می بارند و به همین دلیل غالبا متعاقب جهش برق رگبارهایی شروع می شود و دانه های درشت باران فرومی ریزند و از این رو برق در واقع یکی از وظایفش آبیاری است .

سمپاشی : به هنگامی که برق باآن حرارتش آشکار می شود قطرات باران بامقداری اکسیژن اضافی ترکیب می شوند و آب سنگین

ص:43

یعنی آب اکسیژنه (H2O2 ) ایجاد می کنند و می دانیم آب اکسیژنه یکی از آثارش کشتن میکرب ها است و به همین جهت در مصارف طبی برای شستشوی زخم ها به کار می رود ، این قطرات آب اکسیژنه هنگامی که بر زمین ها می بارد ، تخم آفات و بیماری های گیاهی را از میان می برد و سمپاشی خوبی از آن ها می کند و به همین جهت گفته اند هر سال که رعد و برق کم باشد آفات گیاهی بیشتر است .

(52) سوره رَعد

تغذیه و کودرسانی : قطرات باران که بر اثر برق و حرارت شدید و ترکیب، یک حالت اسیدکربنی پیدامی کندکه به هنگام پاشیده شدن بر زمین ها و ترکیب با آن ها یک نوع کود مؤثر گیاهی می سازد. و گیاهان از این طریق تغذیه می شوند .

بعضی از دانشمندان گفته اند مقدار کودی که در طی سال از مجموع برق های آسمان در کره زمین به وجود می آید ده ها میلیون تن است که رقم فوق العاده بالایی می باشد .

بنابراین می بینیم همین پدیده ظاهرا پیش پا افتاده و بی خاصیت طبیعت چه قدر پربار و پربرکت است . هم آبیاری می کند ، هم سمپاشی می کند و هم تغذیه و این نمونه کوچکی از اسرار شگرف و پر دامنه عالم هستی است که رهنمون روشنی بر مسأله خداشناسی می تواند باشد .

این ها همه از یک سو برکات برق است و از سوی دیگر آتش سوزی هایی که از یک نوع آن ( صاعقه ) به وجود می آید گاهی ممکن است انسان یا انسان ها یا درختانی را بسوزاند ، هرچند این امر کم و نادر است و قابل اجتناب ، ولی می تواند عامل خوف و ترس شود و به این ترتیب ، آن چه در آیه فوق خواندیم که برق هم مایه ترس است و هم امید ، ممکن است اشاره به مجموع این امور باشد .

ص:44

جزء سیزدهم (53)

و نیز ممکن است جمله « وَ یُنْشِی ءُ السَّحابَ الثِّقالَ » که در آخر آیه فوق آمده ، ارتباط با همین خاصیت برق داشته باشد که ابرها را سنگین بار از دانه های پرپشت باران می سازد .

13 وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِه وَ الْمَلئِکَةُ مِنْ خیفَتِه وَ یُرْسِلُ الصَّوعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجدِل-ُونَ فِی اللّهِ وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ

و رعد تسبیح و حمداو می گوید و(نیز)فرشتگان از ترس او و صاعقه ها را می فرستد و هر کس را بخواهد گرفتار آن می سازد در حالی که آن ها ( مشاهده این همه آیات خدا باز هم ) درباره خدا به مجادله مشغولند و او قدرتی بی انتها ( و مجازاتی دردناک ) دارد .

ص:45

(54) سوره رَعد

« مِحال » در اصل از « حیله » و « حیله » به معنی هر نوع چاره اندیشی پنهانی و غیرآشکار است ( نه به معنی چاره جویی های مخرب که در زبان فارسی به آن مشهور شده است ) و مسلم است کسی که توانایی بر چاره اندیشی آن هم با قدرت و شدت دارد کسی است که هم از نظر توانایی فوق العاده است و هم از نظر علم و حکمت و به همین دلیل بر دشمنانش مسلط و پیروز می باشد و کسی را یارای فرار از حوزه قدرت او نیست .

آری این صدای پرطنین جهان طبیعت که ضرب المثل در عظمت صوت است ، از آن جا که توأم باپدیده برق می باشد و هر دو در خدمت یک هدف هستند و خدمات پرارزش و حساب شده ای دارند که در بالا به آن اشاره شد عملاً تسبیح خدا می گوید و به تعبیر دیگر : « رعد » زبان گویای «برق» است، که حکایت از نظام آفرینش و عظمت خالق می کند .

این همان چیزی است که ما نام آن را زبان حال می گذاریم : یک کتاب پرمحتوا ، یک قصیده غرا ، یک تابلو زیبا و دل انگیز ، یک ساختمان محکم و منظم و حساب شده ، با زبان حال خود از علم و دانش و مهارت و ذوق نویسنده و گوینده و نقاش و معمار سخن می گویند ، آن ها را مدح می کنند و می ستایند .

ص:46

جزء سیزدهم (55)

ذرات این عالم هستی که همه اسرارآمیزند و نظام بسیار دقیق و حساب شده ای دارند ، همگی از پاکی خداوند و منزه بودن او از هر گونه عیب و نقص ، سخن می گویند ، ( آیا « تسبیح » چیزی جز تنزیه و پاک دانستن می باشد ؟ ) و همگی از قدرت و علم و حکمت او خبر می دهند ( آیا « حمد » چیزی جز بیان صفات کمال است ؟ ) .

این احتمال را نیز جمعی از فلاسفه داده اند که تمام ذرات این جهان هر یک برای خود نوعی از عقل و شعور دارند و از روی همین عقل و شعور ، تسبیح و تقدیس خدا می کنند ، نه تنها با زبان حال و حکایت کردن وجودشان از وجود خدا ، بلکه با زبان قال نیز او را می ستایند .

نه تنها صدای رعد و یا سایر اجزای جهان ماده ، تسبیح او می گویند که « همگی فرشتگان نیز از ترس و خشیت خدا ، به تسبیح او مشغولند » ( وَ الْمَلئِکَةُ مِنْ خیفَتِه ) .

(56) سوره رَعد

آن ها از این می ترسند که در انجام فرمان پروردگار و مسؤولیت هایی که در نظام هستی بر عهده آن ها گذارده شده کوتاهی نکنند و گرفتار مجازات الهی شوند و می دانیم همیشه وظیفه ها و تکالیف برای آن ها که احساس مسؤولیت می کنند ترس آفرین

ص:47

است ، ترسی سازنده که شخص را به تلاش و حرکت وامی دارد .

و برای توضیح بیشتر در زمینه رعد و برق اشاره به صاعقه ها می کند و می فرماید : « خداوند صاعقه ها را می فرستد و به هر کس بخواهد به وسیله آن آسیب می رساند » ( وَ یُرْسِلُ الصَّوعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ ) .

ولی با این همه و با مشاهده آیات عظمت پروردگار در عالم آفرینش در پهنه زمین و آسمان ، در گیاهان و درختان و رعد و برق و مانند آن ها و با کوچکی و حقارت قدرت انسان در برابر حوادث ، حتی در برابر یک جرقه آسمانی « باز هم گروهی از بی خبران درباره خدا به مجادله و ستیز برمی خیزند » ( وَ هُمْ یُجدِلُونَ فِی اللّهِ ) .

جزء سیزدهم (57)

درحالی که «خداوند قدرتی بی انتها و مجازاتی دردناک و کیفری سخت دارد» ( وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ ) .

منظور از سجده موجودات چیست ؟

سجده در این گونه موارد به معنی خضوع و نهایت تواضع و تسلیم است ، یعنی همه فرشتگان و انسان ها و همه صاحبان عقل و اندیشه برای خدا متواضعند و در برابر فرمان او خاضع می باشند ، منتهی گروهی سجده و خضوعشان تنها جنبه تکوینی دارد ، یعنی در برابر قوانین عالم

ص:48

هستی و آفرینش خاضعند ، ولی گروهی علاوه بر سجود تکوینی سجود تشریعی نیز دارند یعنی با میل و اراده خود در برابر خداوند سجده می کنند ، مثلاً همین که می بینیم جسم و جان آن ها تسلیم قوانین حیات و مرگ و نمو و رشد و سلامت و بیماری و مانند آن است این حالت تسلیم و خضوع در برابر قوانین آفرینش در حقیقت یک نوع سجود تکوینی از ناحیه آن ها است .

(58) سوره رَعد

14 لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِه لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ اِلاّ کَبسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَ ما هُوَ بِبلِغِه وَ ما دُعاءُ الْکفِرینَ اِلاّ فی ضَللٍ

دعوت حق از آن او است و کسانی که ( مشرکان ) غیر از خدا می خوانند به دعوت آن ها پاسخ نمی گویند ، آن ها همچون کسی هستند که کف های خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد و هرگز نخواهد رسید و دعای کافران جز در ضلال ( و گمراهی ) نیست .

یعنی هر گاه او را بخواهیم می شنود و اجابت می کند ، هم آگاهی از دعای بندگان دارد و هم قدرت بر انجام خواسته های آن ها و به همین دلیل خواندن او و تقاضااز ذات مقدسش حق است نه باطل و بی اساس .

ص:49

نمی گویند دعایشان را اجابت نمی کنند » .

جزء سیزدهم (59)

آری این چنین است دعوت باطل ، چراکه پندار و خیالی بیش نیست و هر گونه علم و قدرتی برای بت ها قائل باشند کاملاً موهوم و بی پایه و بی اساس است .

مگر « حق » چیزی جز عینیت و واقعیت و مایه خیر و برکت و « باطل » چیزی جز پندار و توهم و مایه شر و فساد می باشد ؟ سپس ، همان گونه که روش قرآن است ، برای مجسم ساختن این موضوع عقلانی مثال حسی زیبا و رسایی بیان می کند و می گوید: « آن ها که غیر خدا را می خوانند به کسی می مانند که بر کنار آبی که سطح آن از دسترس او دوراست نشسته و به آن اشاره می کند ، به این امید که آب به دهان او برسد و هرگز نمی رسد » چه خواب و پندار بیهوده ای ؟ ( اِلاّ کَبسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فَاهُ وَ ما هُوَ بِبلِغِه ... ) .

ص:50

(60) سوره رَعد

همه موجودات آسمان ها و زمین در برابر خدا خاضع هستند

15 وَلِلّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ طَوْعا وَ کَرْها وَ ظِللُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ

همه آن ها که در آسمان ها و زمین هستند از روی اطاعت یا اکراه و همچنین سایه های آن ها، هر صبح و عصر ، برای خدا سجده می کنند .

تعبیر به « طَوْعا وَ کَرْها » ممکن است اشاره به این باشد که مؤمنان از روی میل و رغبت در پیشگاه پروردگار به سجده می افتند و خضوع می کنند ، اما غیرمؤمنان هرچند حاضر به چنین سجده ای نیستند تمام ذرات وجودشان از نظر قوانین آفرینش تسلیم فرمان خدا است چه بخواهند و چه نخواهند. ضمنا باید توجه داشت که « کُرْه » به معنی کراهتی است که از درون انسان سرچشمه می گیرد و « کَرْه » به معنی کراهتی است که عامل بیرونی داشته باشد و در مورد بحث چون غیرمؤمنان تحت تأثیر عوامل بیرون ذاتی مقهور قوانین آفرینش هستند «کَرْه» به کار رفته است .

جزء سیزدهم (61)

« ظِلال » جمع « ظِلّ » به معنی سایه است ، ذکر این کلمه در آیه

ص:51

فوق نشان می دهد که منظور از سجود تنها سجود تشریعی نیست، زیرا سایه های موجودات ازخود اراده و اختیاری ندارند ، بلکه تسلیم قوانین تابش نور می باشند و بنابراین سجده آن ها ، تکوینی ، یعنی تسلیم در مقابل قوانین خلقت است .

البته ذکر کلمه « ظِلال » ( سایه ها ) دلیل بر این نیست که همه آن ها که در آسمان و زمین هستند ، وجودشان مادی است و دارای سایه اند ، بلکه تنها اشاره به آن دسته از موجوداتی است که سایه دارند ، مثل این که گفته می شود ، علماء شهر و فرزندانشان در فلان مجلس شرکت کردند ، یعنی فرزندان کسانی که فرزند داشتند و از این جمله هرگز استفاده نمی شود که همه علمای شهر ، صاحب فرزندند. به هر حال سایه گرچه یک امر عدمی بیش نیست که همان فقدان نور است ولی چون از هر طرف ، وجود نور آن را احاطه کرده ، برای خود موجودیت و آثاری دارد و تصریح به این کلمه در آیه فوق شاید برای تأکید است که حتی سایه های موجودات هم در پیشگاه خداوند خاضع هستند .

« اصال » جمع «اُصُل» و آن نیز جمع «اَصیل» است، که از ماده «اَصْل» گرفته شده و به معنی آخر روز است، از این نظر که اصل و پایه شب محسوب می شود .

(62) سوره رَعد

« غُدُوّ » جمع « غَداة » به معنی روز اول است. گرچه سجده و

ص:52

خضوع موجودات عالم هستی در برابر فرمان خدا مخصوص صبح و عصر نیست بلکه همیشگی و در همه ساعات است ، ولی ذکر این دو موقع یا به عنوان کنایه از دوام این موضوع است ، مثل این که می گوییم فلان کس هر صبح و شام مشغول تحصیل علم است ، یعنی همیشه تحصیل علم می کند و یا به خاطر آن است که در جمله قبل ، سخن از سایه های موجودات به میان آمده و سایه ها بیش از هر وقت در اول و آخر روز خود را نشان می دهند .

جزء سیزدهم (63)

ترسیم دقیقی از منظره حق و باطل

17 اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدا رابِیا وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ اَوْ مَتعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْبطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفآءً وَ اَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الاَْرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الاَْمْثالَ

خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر دره و رودخانه ای به اندازه آن ها سیلابی جاری شد، سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آن چه(در کوره ها)برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی آتش روی آن روشن می کنند

ص:53

نیز کف هایی مانندآن به وجود می آید، خداوندحق و باطل را چنین مثل می زند، اما کف ها به بیرون پرتاب می شوند ولی آن چه به مردم سود می رسانند (آب یا فلز خالص) در زمین می ماند خداوند این چنین مثال می زند .

(64) سوره رَعد

« رابِی » از ماده « رُبُو » به معنی بلندی و برتری است و ربا که به معنی سود یا پول اضافی یا جنس دیگراست نیز از همین ماده و به همین معنی است ، چون اضافه و زیادی را می رساند .

آب باران در قالب جویبارهای کوچک دست به دست هم می دهند و نهرهایی به وجود می آورند ، نهرها به هم می پیوندند و سیلاب عظیمی از دامنه کوهسار سرازیر می گردد ، آب ها از سر و دوش هم بالا می روند و هر چه را بر سر راه خود ببینند برمی دارند و مرتبا بر یکدیگر کوبیده می شوند ، در این هنگام کف ها از لابلای امواج ظاهر می شوند .

پیدایش کف ها منحصر به نزول باران نیست بلکه « در فلزاتی که به وسیله آتش ذوب می شوند تا از آن زینت آلات یا وسایل زندگی بسازند آن ها نیز کف هایی همانند کف های آب دارند » ( وَ مِمّا یُوقِدُونَ

ص:54

عَلَیْهِ فِی النّارِ ابْتِغاءِ حِلْیَةٍ اَوْ مَتعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ ) .(1)

جزء سیزدهم (65)

بعد از بیان این مثال که به صورت وسیع و گسترده ، نه تنها در مورد آب ، که در مورد همه فلزات ، چه آن ها که زینتی هستند و چه آن ها که وسایل زندگی را از آن می سازند ، بیان می کند به سراغ نتیجه گیری می رود و چنین می فرماید :

« این گونه خداوند برای حق و باطل ، مثال می زند » ( کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَ الْبطِلَ ) .

سپس به شرح آن می پردازد و می گوید : « اما کف ها به کنار می روند و اما آبی که برای مردم مفید و سودمند است در زمین می ماند » ( فَاَمَّا

(66) سوره رَعد

الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَآءٍ وَ اَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الاَْرْضِ ) .

ص:55


1- ترجمه تحت الفظی جمله فوق چنین است : « از آن چه آتش بر روی آن روشن می کنند برای به دست آوردن زینت یا متاع کف هایی همانند کف های آب حاصل می شود » و این تعبیر اشاره به کوره هایی است برای ذوب فلزات که هم آتش در زیر مواد فلزی وجود دارد و هم در روی آن ، به این معنی که یک طبقه آتش در زیر است و سپس روی آن سنگ هایی را که مواد کافی دارد می ریزند و مجددا روی آن آتش می ریزند و این بهترین نوع کوره است که از هر طرف آتش ، مواد قابل ذوب را احاطه کرده است .

کف های بیهوده و بلندآواز و میان تهی که همیشه بالانشین هستند اما هنری ندارندبایدبه کناری ریخته شوند و اما آب خاموش و بی سرو صدای متواضع و مفید وسودمندمی ماندواگر روی زمین هم نمانددراعماق زمین نفوذمی کندو چیزی نمی گذردکه به صورت چشمه سارهاوقنات ها و چاه ها سر از زمین برمی دارد ، تشنه کامان را سیراب می کند ، درختان را بارور و گل ها را شکفته و میوه ها را رسیده و به همه چیز سر و سامان می دهد .

و در پایان آیه برای تأکید بیشتر و دعوت به مطالعه دقیق تر روی این مثال می فرماید:«این چنین مثال هایی می زند»(کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الاَْمْثالَ).

زَبَد چیست ؟

« زبد » معنای کف های روی آب و یا هر گونه کف می باشد و می دانیم آب زلال کمتر کف به روی آن آشکار می گردد ، چراکه کف ها به خاطر آلوده شدن آب به اجسام خارجی می باشد و از این جا روشن می شود که اگر حق به صفا و پاکی اصلی باقی بماند هرگز کف های باطل

جزء سیزدهم (67)

اطراف آن آشکار نمی گردد ، اما هنگامی که حق بر اثر برخورد به محیط های آلوده رنگ محیط به خود گرفت و حقیقت با خرافه و درستی یا نادرستی و پاکی یا ناپاکی آمیخته شد ، کف های باطل در کنار آن آشکار می شوند .

ص:56

این همان چیزی است که علی در نهج البلاغه به آن اشاره فرموده آن جا که می گوید : « لَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلَی الْمُرْتادینَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ اِنْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدینَ : اگر باطل از آمیزش با حق خالص شود ، بر حق جویان مخفی نخواهد ماند و اگر حق از آمیزش باطل رهایی یابد ، زبان بدگویان از آن قطع خواهد شد » .(1)

بعضی از مفسران گفته اند که در آیه فوق در حقیقت سه تشبیه است « نزول آیات قرآن » از آسمان وحی تشبیه به نزول قطرات حیات بخش باران شده ، « دل های انسان ها » تشبیه به زمین ها و دره ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودشان بهره می گیرند و « وسوسه های شیطانی » به کف های آلوده روی آب تشبیه شده است ، که این کف ها از آب پیدا نشده ، بلکه از آلودگی محل ریزش آب پیدا می شود و به همین جهت وسوسه های نفس و شیطان از تعلیمات الهی نیست ، بلکه از آلودگی قلب انسان است و به هر حال سرانجام ، این وسوسه ها از دل مؤمنان برطرف می گردد و آب زلال وحی

ص:57


1- « نهج البلاغه » ، خطبه 50 .

که موجب هدایت و حیات انسان ها است باقی می ماند .

(68) سوره رَعد

همیشه بهره ها به میزان آمادگی ها و لیاقت هااست

از این آیه ضمنا استفاده می شود که در مبدأ فیض الهی هیچ گونه بخل و محدودیت و ممنوعیت نیست ، همان گونه که ابرهای آسمان بدون قید و شرط ، همه جا باران می پاشند و این قطعه های مختلف زمین و دره ها هستند که هر کدام به مقدار وسعت وجود خویش از آن بهره می گیرند ، زمین کوچک تر بهره اش کمتر و زمین وسیع تر سهمش بیشتر است و همین گونه است قلوب و ارواح آدمیان دربرابر فیض خدا.

جزء سیزدهم (69)

باطل دنبال بازار آشفته می گردد

هنگامی که سیلاب وارد دشت و صحرای صاف می گردد و جوش و خروش آب فرو می نشیند اجسامی که با آب مخلوط شده بودند تدریجا ته نشین می کنند و کف ها از میان می روند و آب زلال چهره اصلی خود را آشکار می سازد و به همین ترتیب باطل به سراغ بازار آشفته می رود ، تا از آن بهره گیرد ، اما هنگامی که آرامش پیدا شد و هر کسی به جای خویشتن نشست و معیارها و ضابطه ها در جامعه آشکار گشت ، باطل جایی برای خود نمی بیند و به سرعت کنار می رود .

ص:58

باطل تنها در یک لباس ظاهر نمی شود

یکی از خصایص باطل این است که هر « لَمْحَة به شکلی و هر لحظه به لباس دیگری درمی آید » ، تا اگر او را در یک لباس شناختند ، در لباس دیگر بتواند چهره خود را پنهان سازد ، در آیه فوق نیز اشاره ظریفی به این مسأله شده است ، آن جا که می گوید : کف ها نه تنها بر آب ظاهر می گردند ، در هر کوره ای و هر بوته ای که فلزات ذوب می شوند کف های تازه به شکل جدید و در لباس تازه ای آشکار می شوند و به تعبیر دیگر حق و باطل همه جا وجود دارد ، همان گونه که کف ها در هر مایعی به شکل مناسب خود آشکار می شود .

(70) سوره رَعد

بنابراین باید هرگز فریب تنوع صورت ها را نخورید و در هر کجا منتظر باشیم که باطل را با صفات ویژه اش ، که با صفات آن ها همه جا یکسان است و در بالا اشاره شد ، بشناسیم و آن ها را کنار بزنیم .

بقای هرموجود بسته به میزان سودرسانی اواست

در آیه فوق می خوانیم آن چه به مردم سود می رساند باقی و برقرار می ماند ( وَ اَمّا ما یَنْفَعُ النّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الاَْرْضِ ) .

نه تنها آب که مایه حیات است می ماند و کف ها از میان می روند ، بلکه در فلزات چه آن ها که برای « حلیه » و زینتند و چه آن ها که برای تهیه « متاع » و وسایل زندگی ، در آن جا نیز فلز خالصی که مفید و

ص:59

سودمند یا شفاف و زیبا است می ماند و کف ها را به دور می افکنند .

جزء سیزدهم (71)

و به همین ترتیب انسان ها ، گروه ها ، مکتب ها و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمندند ، حق بقاء و حیات دارند و اگر می بینیم انسان مکتب باطلی مدتی سر پا می ماند این به خاطر آن مقدار از حقی است که به آن آمیخته شده که به همان نسبت حق حیات پیدا کرده است.

چگونه حق ، باطل را بیرون می ریزد

کلمه « جُفاء » که به معنی پرتاب شدن و به بیرون پریدن است ، نکته لطیفی در بردارد و آن این که باطل به جایی می رسد که قدرت نگهداری خویش را ندارد و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب می گردد و این در همان حال است که حق به جوشش می آید ، هنگامی که حق به خروش افتاد ، باطل همچون کف های روی دیگ که به خارج پرتاب می شود بیرون می افتد و این خود دلیلی است بر این که حق همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد .

زندگی در پرتو تلاش و جهاد

مثال زیبای فوق این اصل اساسی زندگی انسان ها را نیز روشن می سازد که حیات بدون جهاد و بقاء و سربلندی بدون تلاش ممکن نیست ، چراکه می گوید : آن چه را مردم برای تهیه وسایل و ضروریات

ص:60

زندگی و یا زینت و رفاه زندگی به درون کوره ها می فرستد ، همواره زبد و کف هایی دارد و برای به دست آوردن این دو ( وسایل ضروری و وسایل رفاهی ابْتِغاءِ حِلْیَةٍ اَوْ مَتعٍ ) باید مواد اصلی را که در طبیعت به صورت خالص یافت نمی شود و همواره آمیخته با اشیاء دیگر است در زیر فشار آتش در کوره قرار داد و آن ها را تصفیه و پاکسازی کرد ، تا فلز خالص و پاک از آن بیرون آید و این کار جز در سایه تلاش و کوشش و مجاهده انجام نمی شود .

(72) سوره رَعد

اصولاً طبیعت زندگی دنیا این است که در کنار گل ها ، خارها و در کنار نوش ها ، نیش ها و پیروزی ها در لابلای سختی ها و مشکلات قرار دارد و از قدیم گفته اند « گنج ها در ویرانه ها است و در لابلای هر گنجی اژدهای خطرناکی خفته است »

جزء سیزدهم (73)

آیا آن ویرانه و این اژدها چیزی جز همان انبوه مشکلات که در به دست آوردن هر موفقیتی وجود دارد می باشد .

در داستان های ایرانی خودمان نیز رستم برای رسیدن به پیروزیش مجبور بود از هفت خوان بگذرد که هر کدام اشاره به نوعی از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیت مثبتی است .

به هر حال قرآن این حقیقت را که بدون تحمل رنج ها انسان به هیچ

ص:61

موفقیتی نائل نمی شود بارها به عبارات مختلف بیان داشته است .

در آیه 214 سوره بقره می خوانیم : « اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ امَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَریبٌ : آیا گمان کردید که به همین سادگی داخل بهشت می شوید در حالی که هنوز نمونه ای از سرنوشت پیشینیان برای شما پیش نیامده است ، همان ها که در انبوه پریشانی ها و ناراحتی ها گرفتار شدند و آن چنان کارد به استخوانشان رسید و به لرزه افتادند که پیامبرشان و آن ها که به او ایمان آورده بودند صدا زدند ، یاری خدا کجاست ؟ در این لحظات بسیار سخت و دردناک یاری الهی به سراغ آن ها آمد و به آن ها گفته شد ، نصرت الهی نزدیک است » .

(74) سوره رَعد

فواید پنجگانه مثال های قرآنی

نقش مثال در توضیح و تفسیر مباحث ، نقش انکارناپذیری است و به همین دلیل در هیچ علمی بی نیاز از ذکر مثال برای اثبات حقایق و روشن ساختن و نزدیک نمودن آن ها به ذهن نداریم ، گاه می شود یک مثال به جا که درست هماهنگ و منطبق با مقصود است ، مطلب را از آسمان به زمین می آورد و برای همه قابل فهم می سازد .

ص:62

روی هم رفته می توان گفت : مثال در مباحث مختلف علمی و تربیتی و اجتماعی و اخلاقی و غیر آن ، نقش های مؤثر زیر را دارد :

مثال ، مسائل حسی را بیان می کند : از آن جا که انس انسان بیشتر با محسوسات است و حقایق پیچیده عقلی از دسترس افکار نسبتا دورتر است ، مثال های حسی آن ها را از فاصله دور دست

جزء سیزدهم (75)

نزدیک می آورد و در آستانه حس قرار می دهد و درک آن را دلچسب و شیرین و اطمینان بخش می سازد .

مثال ، راه را نزدیک می کند : گاه می شود که برای اثبات یک مسأله عمیق منطقی و عقلانی باید انسان به استدلالات مختلفی متوسل گردد که باز هم ابهام اطراف آن را گرفته است، ولی ذکر یک مثال روشن و کاملاً هماهنگ با مقصود چنان راه را نزدیک می سازد که ، تأثیر استدلال هارا افزایش می دهد و از ضرورت استدلالات متعدد می کاهد .

مثال ، مسائل را همگانی می سازد : بسیاری از مباحث علمی است که در شکل اصلیش تنها برای خواص قابل فهم است و توده مردم استفاده چندانی از آن نمی برند ، ولی هنگامی که با مثال آمیخته و به این وسیله قابل فهم گردد ، مردم در هر حد و پایه ای از علم و دانش باشند ، از آن بهره می گیرند ، بنابراین مثال ها به عنوان یک

ص:63

وسیله تعمیم علم و فرهنگ ، کاربرد غیرقابل انکاری دارند .

مثال ، درجه اطمینان به مسائل را بالا می برد : کلیات عقلی هر قدر مستدل و منطقی باشند مادام که در ذهن هستند اطمینان کافی نمی آفرینند ، چراکه انسان همواره اطمینان را در عینیت جستجو می کند ، مثال به مسائل ذهنی عینیت می بخشد و کاربرد آن ها را در عالم خارج روشن می سازد و به همین دلیل در میزان باور و پذیرش و اطمینان نسبت به یک مسأله اثر می گذارد .

(76) سوره رَعد

مثال ، لجوجان را خاموش می سازد : بسیار می شود که ذکر کلیات مسائل به صورت مستدلّ و منطقی برای خاموش کردن یک فردلجوج کافی نیست و او همچنان دست و پا می زند ، اما هنگامی که مسأله در قالب مثال ریخته شود راه را چنان بر او می بندد که دیگر مجال بهانه گیری برای او باقی نمی ماند .

26 اَللّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَ مَاالْحَیوةُ الدُّنْیافِی الاْخِرَةِ اِلاّ مَتعٌ

خدا روزی را برای هر کس بخواهد ( و شایسته بداند ) وسیع و برای هر کس بخواهد ( و مستحق ببیند ) تنگ قرار می دهد ولی آن ها به زندگی دنیا شاد ( و خوشحال )

ص:64

شدند در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت متاع ناچیزی است .

جزء سیزدهم (77)

اشاره به این که آن ها که به خاطر جلب درآمد بیشتر در روی زمین فساد می کنند ، پیوندهای خدایی را می برند و عهد الهی را می شکنند تا درآمد و بهره بیشتری از زندگی مادی پیدا کنند ، توجه به این حقیقت ندارند که روزی و کم و زیاد آن به دست خدا است .

این جمله علاوه بر این می تواند پاسخ به سؤالی که صریحا در آیه ذکر نشده است ، باشد و آن این که بعد از بیان دو گروه حامیان حق و باطل ، در آیات قبل ، این سؤال پیش می آید : چگونه خداوند همه این ها را از مواهب و روزی های خود برخوردار می سازد ؟

آیه در پاسخ این سؤال می گوید : روزی و کم و زیاد آن دست خدا است و به هر صورت متاعی است زودگذر ، آن چه باید روی آن حساب کرد ، همان سرای دیگر و سعادت ابدی است .

(78) سوره رَعد

ولی به هر حال نکته مهم این است که « مشیت الهی » در زمینه روزی ها این نیست که خدا بی حساب و بدون استفاده از اسباب، به کسی روزی فراوان دهد و یا روزی او را کم کند ، بلکه مشیت او بر این قرار گرفته است که آن را در لابلای اسباب این جهان جستجو کند که « اَبَی اللّهُ اَنْ یَجْرِیَ الاُْمُورَ اِلاّ بِاَسْبابِها » .

ص:65

سپس اضافه می کند که «پیمان شکنان و مفسدان فی الارض تنها به زندگی دنیا خشنود و خوشحالند در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی بیش نیست» ( وَ فَرِحُوا بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَ مَاالْحَیوةُ الدُّنْیا فِی الاْخِرَةِ اِلاّ مَتعٌ ) .

ذکر « مَتاع » به صورت « نکره » برای بیان ناچیز بودن آن است ، همان گونه که در فارسی می گوییم فلان موضوع «متاعی » بیش نیست، یعنی متاعی بی ارزش .

روزی به دست خدا است اما ...

تنها آیه فوق نیست که می گوید کم و زیاد روزی به دست خدا است ، از آیات مختلف دیگر قرآن نیز همین معنی ، به خوبی استفاده می شود که خدا روزی هر کس را بخواهد وسیع و روزی هر کس را بخواهد محدود می سازد ، اما این سخن به آن معنی نیست که بعضی از جاهلان پنداشته اند که باید دست از فعالیت کشید و در گوشه ای نشست تا خدا آن چه مقدر است برساند ، این گونه افراد که تفکر منفی شان دستاویز خوبی است برای آن ها که مذهب را « مُخَدِّر » می دانند از دو نکته اساسی غافلند :

جزء سیزدهم (79)

نخست این که خواستن و مشیت و اراده الهی که در این آیات به

ص:66

آن اشاره شده یک مسأله دلبخواه و بی حساب نیست ، بلکه همان گونه که سابقا هم گفته ایم مشیت خداوند از حکمت او جدانیست و همیشه روی حساب لیاقت ها و شایستگی هااست.

دیگر این که : این مسأله به معنی نفی عالم اسباب نمی باشد ، چرا که عالم اسباب یعنی جهان تکوین ، نیز خواست خدا و مشیت تکوینی خدا است و هیچ گاه از مشیت تشریعی او جدا نخواهد بود .

(80) سوره رَعد

به عبارت روشن تر اراده خدا در زمینه وسعت و تنگی روزی ، مشروط به شرایطی است که بر زندگی انسان ها حکمفرما است و تلاش ها و کوشش ها و اخلاص ها و فداکاری ها و به عکس سستی و تنبلی و بخل و آلودگی نیت ها ، نقش تعیین کننده ای در آن دارد ، به همین دلیل قرآن مجید کرارا انسان را در گرو سعی و کوشش و تلاش و فعالیت خود شمرده و بهره او را از زندگی به میزان سعی و تلاشش می داند .

لذا در کتاب « وسائل الشیعه » در کتاب تجارت و کسب و کار بابی در زمینه تلاش و کوشش برای تحصیل رزق و روزی عنوان کرده و احادیث متعددی در این زمینه بیان می دارد ، نیز ابواب دیگری در مذمت « بیکاری » ، « پرخوابی » ، « تنبلی » در طریق تحصیل

ص:67

نیازمندی های زندگی منعقد ساخته است .

از جمله در حدیثی که از امیرمؤمنان در این ابواب نقل شده می خوانیم که فرمود : « اِنَّ الاَْشْیاءَ لَمَا ازْدَوَجَتْ اِزْدِواجَ الْکَسَلِ وَ

جزء سیزدهم (81)

الْعَجْزِ فَنَتَجا بَیْنَهُمَا الْفَقْرُ : هنگامی که موجودات در آغاز با هم ازدواج کردند ، تنبلی و ناتوانی با هم پیمان زوجیت بستند و فرزندی از آن ها به نام " فقر" متولد شد » .(1)

و در حدیثی دیگر از امام صادق می خوانیم : « لا تَکْسَلُوا فی طَلَبِ مَعایِشِکُمْ فَاِنَّ ابائَنا کانُوا یَرْکُضُونَ فیها وَ یَطْلُبُونَها : در طلب روزی و نیازهای زندگی تنبلی نکنید چراکه پدران و نیاکان ما به دنبال آن می دویدند و آن را طلب می کردند » .(2)

در حدیث دیگری از امام باقر می خوانیم : « اِنّی لاََبْغَضُ الرَّجُلَ اَنْ یَکُونَ کَسْلانا عَنْ اَمْرِ دُنْیاهُ وَ مَنْ کَسِلَ عَنْ اَمْرِ دُنْیاهُ فَهُوَ عَنْ اَمْرِ اخِرَتِه اَکْسَلُ : من مردی را که در کار دنیایش تنبل باشد مبغوض می دارم ، کسی که در کار دنیا تنبل باشد ( با این که ثمره اش

ص:68


1- « وسائل الشیعه » ، جلد 12 ، صفحه 37 38 .
2- « وسائل الشیعه » ، جلد 12 ، صفحه 37 38 .

بزودی نصیب او می شود ) در کار آخرتش تنبل تر است » .(1) و نیز از امام

(82) سوره رَعد

موسی بن جعفر نقل شده است که فرمود : « اِنَّ اللّهَ تَعالی لَیَبْغَضُ النَّوّامَ ، اِنَّ اللّهَ لَیَبْغَضُ الْعَبَدَ الْفارِغَ : خداوند بنده پرخواب رامبغوض می شمرد، خداوندانسان بی کار را دشمن می دارد » .(1)

27 وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَیْهِ ایَةٌ مِنْ رَبِّه قُلْ اِنَّ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی اِلَیْهِ مَنْ اَنابَ

و آن ها که کافر شدند می گویند چرا آیه ( و معجزه )ای از پروردگارش بر او نازل نشده است ؟ بگو خداوند هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را که به سوی او بازگردد هدایت می کند ( کمبود در معجزه نیست لجاجت آن ها مانع است ) .

جمله « یَقُول » فعل مضارع است و دلیل بر این است که آن ها این ایراد را بارها تکرار می کردند و با این که کرارا معجزاتی از پیامبر دیده بودند ( و وظیفه هر پیامبری این است که دلایلی بر حقانیت خود از معجزات ارائه دهد ) باز هم بهانه می گرفتند و معجزات گذشته را نادیده

ص:69


1- « وسائل الشیعه » ، جلد 12 ، صفحه 37 38 .

گرفته و تقاضای معجزه جدید مورد نظر خودشان را داشتند .

1 « وسائل الشیعه » ، جلد 12 ، صفحه 37 .

جزء سیزدهم (83)

به تعبیر دیگر آن ها و همه منکران لجوج پیوسته به دنبال « معجزات اِقْتِراحی » می روند و انتظار دارند که پیامبر به صورت یک « خارق العاده گر » در گوشه ای بنشیند و هر یک از آن ها از در وارد شوند و هر معجزه ای مایل هستند پیشنهاد کنند او هم بلافاصله به آن ها ارائه دهد و تازه آن ها اگر مایل نبودند ایمان نیاورند .

در حالی که می دانیم وظیفه پیامبران در درجه اول تبلیغ و تعلیم و هشدار و انذار است و خارق عادات اموری استثنایی هستند که به مقدار لازم و ضرورت ، آن هم به فرمان خدا ( نه به خواست پیامبر ) انجام می گردد ، ولی کرارا در آیات قرآن می خوانیم که گروه هایی از معاندان بی آن که اعتنایی به این واقعیت داشته باشند ، پیوسته مزاحم پیامبران می شدند و چنین درخواست هایی را داشتند .

(84) سوره رَعد

قرآن درپاسخ آن ها می گوید: (قُلْ اِنَ اللّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدیاِلَیْهِ مَنْ اَنابَ).

اشاره به این که کمبود شما از ناحیه اعجاز نیست ، چراکه به قدر کافی پیامبر ارائه معجزه کرده است ، کمبود شما از درون وجود خودتان است ، لجاجت ها ، تعصب ها ، جهالت ها و گناهانی که سد راه

ص:70

توفیق می شود مانع از ایمان شما است .

بنابراین به سوی خدا بازگردید و انابه کنید و پرده های جهل و غرور و خودخواهی را از مقابل چشم عقل و فکرتان کناربزنید تا جمال حق را به روشنی ببینید، چرا که:

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

چگونه دل با یاد خدا آرام می گیرد

28 اَلَّذینَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُل-ُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّهِ اَلابِذِکْرِاللّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ

آنها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا مطمئن ( و آرام ) است، آگاه باشید با یاد خدا دل ها آرامش می یابد .

همیشه اضطراب و نگرانی یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسان ها بوده و هست و عوارض ناشی از آن در زندگی فردی و اجتماعی کاملاً محسوس است .

جزء سیزدهم (85)

همیشه آرامش یکی از گمشده های مهم بشر بوده و به هر دری می زند تا آن را پیدا کند و اگر تلاش و کوشش انسان ها را در طول تاریخ

ص:71

برای پیدا کردن آرامش از طرق « صحیح » و « کاذب » جمع آوری کنیم خود کتاب بسیار قطوری را تشکیل می دهد .

بعضی از دانشمندان می گویند : به هنگام بروز بعضی از بیماری های واگیردار همچون « وبا » از هر ده نفر که ظاهرا به علت وبا می میرند اکثر آن ها به علت نگرانی و ترس است و تنهااقلیتی از آن ها حقیقتا به خاطرابتلای به بیماری وبا از بین می روند .

به طور کلی « آرامش » و « دلهره » نقش بسیار مهمی در « سلامت »

(86) سوره رَعد

و « بیماری » فرد و جامعه و سعادت و بدبختی انسان ها دارد و چیزی نیست که بتوان از آن به آسانی گذشت و به همین دلیل تاکنون کتاب های زیادی نوشته شده که موضوع آن ها فقط نگرانی و راه مبارزه با آن و طرز به دست آوردن آرامش است .

تاریخ بشر پر است از صحنه های غم انگیزی که انسان برای تحصیل آرامش به هر چیز دست انداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است .

ولی قرآن با یک جمله کوتاه و پرمغز ، مطمئن ترین و نزدیک ترین راه را نشان داده و می گوید : « بدانید که یاد خدا آرام بخش دل ها است » .

ص:72

ذکر خدا چیست؟

« ذِکْر » همان گونه که « راغب » در « مفردات » گفته است : گاهی به معنی حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت که کلمه « حفظ » به آغاز آن گفته می شود و کلمه « ذکر » به ادامه آن و

جزء سیزدهم (87)

گاهی به معنی یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است ، لذا گفته اند ذکر دو گونه است : « ذکر قلبی » و « ذکر زبانی » و هر یک از آن ها دوگونه است یا پس از فراموشی است و یا بدون فراموشی .

و به هر حال منظور در آیه فوق از ذکر خدا که مایه آرامش دل ها است تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و مکرر تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید ، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردد و این توجه مبدأ حرکت و فعالیت در وجود او به سوی جهاد و تلاش و نیکی ها گردد و میان او و گناه سد مستحکمی ایجاد کند ، این است حقیقت « ذکر » که آن همه آثار و برکات در روایات اسلامی برای آن بیان شده است .

در حدیث می خوانیم که از وصایایی که پیامبر به علی فرمود این بود : « یا عَلِیُّ ثَلاثٌ لا تُطیقُها هذِهِ الاُْمَّةُ الْمُواساتُ لِلاَْخِ فی مالِه وَ اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِه وَ ذِکْرُ اللّهِ عَلی کُلِّ حالٍ وَ لَیْسَ هُوَ سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ وَ لکِنْ اِذا

(88) سوره رَعد

وَرَدَ عَلی ما یَحْرُمُ عَلَیْهِ خافَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَهُ وَ تَرَکَهُ : ای

ص:73

علی سه کار است که این امت طاقت آن را ندارند ( و از همه کس ساخته نیست ) مواسات با برادران دینی در مال و حق مردم را از خویشتن دادن و یاد خدا در هر حال ، ولی یاد خدا ( تنها ) سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ نیست ، بلکه یاد خدا آن است که هنگامی که انسان در برابر حرامی قرار می گیرد از خدا بترسد و آن را ترک گوید » .(1)

د(1)ر حدیث دیگری می خوانیم علی فرمود : « اَلذِّکْرُ ذِکْرانِ : ذِکْرُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الْمُصیبَةِ وَ اَفْضَلُ مِنْ ذلِکَ ذِکْرُ اللّهِ عِنْدَما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ فَیَکُونَ حاجِزا : ذکر دو گونه است : یاد خدا کردن به هنگام مصیبت ( و شکیبایی و استقامت ورزیدن )و از آن برتر آن است که خدارا در برابر محرمات یاد کند و میان او و حرام سدی ایجاد نماید » .(2)

و به همین دلیل است که در بعضی از روایات ذکر خداوند به عنوان یک سپر و وسیله دفاعی شمرده شده است ، در حدیثی از امام صادق می خوانیم که روزی پیامبر رو به یارانش کرد و فرمود : « اِتَّخِذُوا جُئَنا فَقالُوا یا رَسُولَ اللّهِ اَمِنْ عَدُوٍّ قَدْ اَظَلَّنا ؟ قالَ لا وَ لکِنْ مِنَ النّارِ قُولُوا سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ

ص:74


1- « سفینة البحار » ، جلد 1 ، صفحه 484 .
2- « سفینة البحار » ، جلد 1 ، صفحه 484 .

وَ اللّهُ اَکْبَرُ:

جزء سیزدهم (89)

سپرهایی برای خودفراهم کنیدعرض کردند:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا در برابر دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سایه افکنده اند ؟ فرمود : نه ، از آتش ( دوزخ ) بگویید : سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ " خدا را به پاکی بستایید و بر نعمت هایش شکر گویید و غیر از او معبودی انتخاب نکنید و او رااز همه چیز برتربدانید" ».(1)

و اگر می بینیم در پاره ای از احادیث ، پیامبر به عنوان « ذِکْرُ اللّهِ » معرفی شده ، نیز به خاطر آن است که او مردم را به یاد خدا می اندازد و تربیت می کند . از امام صادق در تفسیر « اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » نقل شده است که فرمود : « بِمُحَمَّدٍ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ وَ هُوَ ذِکْرُ اللّهِ وَ حِجابُهُ : به وسیله محمّد دل ها آرامش می پذیرد و او است ذکر خدا و حجاب او » .

(90) سوره رَعد

عوامل هشتگانه نگرانی و پریشانی

گاهی اضطراب و نگرانی به خاطر آینده تاریک و مبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی می کند ، احتمال زوال نعمت ها ، گرفتاری در چنگال دشمن ، ضعف و بیماری و ناتوانی و درماندگی و

ص:75


1- « سفینة البحار » ، جلد 1 ، صفحه 484 .

احتیاج ، همه این ها آدمی را رنج می دهد ، اما ایمان به خداوند قادر متعال ، خداوند رحیم و مهربان ، خدایی که همواره کفالت بندگان خویش را برعهده دارد می تواند این گونه نگرانی ها را از میان ببرد و به او آرامش دهد که تو در برابر حوادث آینده درمانده نیستی ، خدایی داری توانا ، قادر و مهربان .

گاه گذشته تاریک زندگی ، فکر انسان را به خود مشغول می دارد و همواره او را نگران می سازد ، نگرانی از گناهانی که انجام

جزء سیزدهم (91)

داده ، از کوتاهی ها و لغزش ها ، اما توجه به این که خداوند ، غفار ، توبه پذیر و رحیم و غفور است ، به او آرامش می دهد ، به او می گوید : عذر تقصیر به پیشگاهش بر ، از گذشته عذرخواهی کن و در مقام جبران برآی ، که او بخشنده است و جبران کردن ممکن .

ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و خارجی ، او را نگران می سازد که من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان جهاد چه کنم و یا در مبارزات دیگر چه می توانم انجام دهم ؟ اما هنگامی که به یاد خدا می افتد و متکی به قدرت و رحمت او می شود ، قدرتی که برترین قدرت ها است و هیچ چیز دربرابر آن یارای مقاومت ندارد، قلبش آرام می گیرد ، با خود

ص:76

می گوید : آری من تنها نیستم ، من در سایه خدا ، بی نهایت قدرت دارم .

قهرمانی های مجاهدان راه خدا در جنگ ها ، چه در گذشته ، چه در حال و سلحشوری های اعجاب انگیز و خیره کننده آنان ، حتی در آن جایی که تک و تنها بوده اند ، بیانگر آرامشی است که در سایه ایمان پیدا می شود .

(92) سوره رَعد

هنگامی که با چشم خود می بینیم و با گوش می شنویم که افسر رشیدی پس از یک نبرد خیره کننده ، بینایی خود را به کلی از دست داده و با تنی مجروح به روی تخت بیمارستان افتاده اما با چنان آرامش خاطر و اطمینان سخن می گوید که گویی خراشی بر بدن او هم وارد نشده است ، به اعجاز آرامش در سایه ذکرخدا پی می بریم .

گاهی نیز ریشه نگرانی های آزار دهنده انسان ، احساس پوچی زندگی و بی هدف بودن آن است ، ولی آن کسی که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامه ها و حوادث زندگی را در همین خط می بیند ، نه از زندگی احساس پوچی می کند و نه همچون افراد بی هدف و مردد ، سرگردان و مضطرب است .

عامل دیگر نگرانی آن است که انسان گاهی برای رسیدن

ص:77

به یک هدف زحمت زیادی را متحمل می شود ، اما کسی را نمی بیند که برای زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکر کند ، این ناسپاسی او را شدیدا رنج می دهد و در یک حالت اضطراب و نگرانی فرومی برد ، اما هنگامی که احساس کند کسی از تمام تلاش ها و کوشش هایش آگاه است و به همه آن ها ارج می نهد و برای همه پاداش می دهد دیگر چه جای نگرانی و ناآرامی است؟

جزء سیزدهم (93)

سوءظن ها و توهم ها و خیالات پوچ یکی دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاری از مردم در زندگی خود از آن رنج می برند، ولی چگونه می توان انکارکردکه توجه به خدا و لطف بی پایان او و دستور به حسن ظن که وظیفه هر فرد باایمانی است این حالت رنج آور را از بین می برد و آرامش و اطمینان جای آن را می گیرد .

دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادی یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسان ها بوده و هست ، تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران وسایل زندگی ساعت ها و یا روزها و هفته ها فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشَوَّش می دارد .

(94) سوره رَعد

اما ایمان به خدا و توجه به آزادگی مؤمن که همیشه با « زهد و

ص:78

پارسایی سازنده » و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادی همراه است به همه این اضطراب ها پایان می دهد ، هنگامی که روح انسان « علی وار » آن گونه وسعت یابد که بگوید : « دُنْیاکُمْ هذِه اَهْوَنُ عِنْدی مِنْ وَرَقَةٍ فی فَمِ جَرادَةٍ تَقْضِمُها : دنیای شما در نظر من بی ارزش تر از برگ درختی است که در دهان ملخی باشد که آن را می جود » (1)نرسیدن به یک وسیله مادی یا از دست دادن آن چگونه امکان دارد آرامش روح آدمی را بر هم زند و طوفانی از نگرانی در قلب و فکر او ایجاد کند .

یک عامل مهم دیگر برای نگرانی ترس و وحشت از مرگ است که همیشه روح انسان ها را آزار می داده است و از آن جا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست بلکه در سنین دیگر مخصوصا به هنگام بیماری ها ، جنگ ها ، ناامنی ها وجود دارد ، این نگرانی می تواند عمومی باشد .

1 « نهج البلاغه » ، خطبه 224 .

جزء سیزدهم (95)

ولی اگر ما از نظر جهان بینی مرگ را به معنی فنا و نیستی و پایان

ص:79

همه چیز بدانیم ( همان گونه که مادیون جهان می پندارند ) این اضطراب و نگرانی کاملاً به جا است و باید از چنین مرگی که نقطه پایان همه آرزوها و موفقیت ها و خواست های انسان است ترسید ، اما هر گاه در سایه ایمان به خدا مرگ را دریچه ای به یک زندگی وسیع تر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضای آزاد بشمریم دیگر این نگرانی بی معنی است بلکه چنین مرگی ، هر گاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد دوست داشتنی و خواستنی است .

البته عوامل نگرانی منحصر به این ها نیست بلکه می توان عوامل فراوان دیگری برای آن نیز شمرد ، ولی باید قبول کرد که بیشتر نگرانی ها به یکی از عوامل فوق بازمی گردد .

(96) سوره رَعد

و هنگامی که دیدیم این عوامل در برابر ایمان به خدا ذوب و بی رنگ و نابود می گردد تصدیق خواهیم کرد که یاد خدا مایه آرامش دل ها است « اَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » .

ص:80

آیا آرامش با خوف خدا سازگار است ؟

بعضی از مفسران در این جا ایرادی مطرح کرده اند که خلاصه اش این است : ما از یک طرف در آیه فوق می خوانیم یاد خدا مایه آرامش دل ها است و از طرفی دیگر در آیه 2 سوره انفال می خوانیم : « اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ : مؤمنان کسانی هستند که وقتی نام خدا برده می شود قلبشان ترسان می گردد » آیا این دو با هم منافات دارد ؟

پاسخ سؤال این است که منظور از آرامش همان آرامش در برابر

جزء سیزدهم (97)

عوامل مادی است که غالب مردم را نگران می سازد که نمونه های روشن آن در بالا ذکر شد ، ولی مسلما افراد باایمان در برابر مسؤولیت های خویش نمی توانند نگران نباشند و به تعبیر دیگر آن چه در آن ها وجود ندارد نگرانی های ویرانگر است که غالب نگرانی ها را تشکیل می دهد اما نگرانی سازنده که انسان را به انجام وظیفه در برابر خدا و خلق و فعالیت های مثبت زندگی وامی دارد در وجود آن ها هست و باید هم

ص:81

باشد و منظور از خوف از خدا نیز همین است .(1)

29 اَلَّذینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّلِحتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَأبٍ

آن هاکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پاکیزه ترین ( زندگی ) نصیبشان است و بهترین سرانجام ها .

بسیاری از مفسران بزرگ کلمه « طُوبی » را مؤنث « اَطْیَب » دانسته اند که مفهومش بهتر و پاکیزه تر یا بهترین و پاکیزه ترین است و با توجه به این که متعلق آن محذوف است مفهوم این کلمه از هر نظر وسیع و نامحدود خواهد بود ، نتیجه ای که با ذکر جمله « طُوبی لَهُم » همه نیکی ها و پاکی هابرای آنان پیش بینی شده است ، از همه چیز بهترینش : بهترین زندگی ، بهترین نعمت ها ، بهترین آرامش ، بهترین دوستان و بهترین الطاف خاص پروردگار ، همه این ها در گرو ایمان و عمل صالح است و پاداشی است برای آن ها که از نظر عقیده ، محکم و از نظر عمل ، پاک و فعال و درستکار و خدمتگذارند .

ص:82

1 در جلد 7 تفسیر نمونه صفحه 86 نیز دراین باره توضیحاتی داده شده است.

(98) سوره رَعد

در روایات متعددی نیز می خوانیم « طُوبی » درختی است که اصلش در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله یا علی در بهشت می باشد و شاخه های آن همه جا و بر سر همه مؤمنان و بر فراز همه خانه هایشان گسترده است ، که در واقع ممکن است تجسمی از آن مقام رهبری و پیشوایی آنان و پیوندهای ناگسستنی میان این پیشوایان بزرگ و پیروانشان باشد که ثمره آن ، آن همه نعمت گوناگون و متنوع است .

جزء سیزدهم (99)

پایان سوره رَعْد

ص:83

(100) سوره رَعد

سوره اِبراهیم

سوره اِبراهیم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

بیرون آمدن از ظلمت ها به نور

1 الآر کِتبٌ اَنْزَلْنهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُمتِ اِلَی النُّورِ بِأِذْنِ رَبِّهِمْ اِلی صِرطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ

الر این کتابی است که برتو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی های(شرک و ظلم و طغیان)به سوی روشنایی (ایمان و عدل و صلح ) به فرمان پروردگارشان درآوری ، به سوی راه خداوند عزیز و حمید .

این سوره همانند بعضی دیگر از سوره های قرآن با حروف مقطعه ( الآر ) شروع شده است ، از 29 مورد از سوره های قرآن که با حروف مقطعه آغاز شده است درست در 24 مورد از آن ها بلافاصله سخن از قرآن به میان آمده است که نشان می دهد پیوندی میان این دو

جزء سیزدهم (101)

یعنی حروف مقطعه و قرآن برقرار است و ممکن است این پیوند همان باشد که در آغاز سوره بقره گفتیم ، خداوند می خواهد با این بیان روشن کند که این کتاب بزرگ آسمانی با این محتوای پرعظمت که رهبری همه

ص:84

انسان ها را به عهده دارد از مواد ساده ای به نام « حروف الفبا » تشکیل یافته و این نشانه اهمیت این اعجاز است ، که برترین پدیده را از ساده ترین پدیده به وجود آورده .

به هر حال بعد از ذکر حروف الف لام راء ، می فرماید : ( کِتبٌ اَنْزَلْنهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُمتِ اِلَی النُّورِ ) .

در حقیقت تمام هدف های تربیتی و انسانی ، معنوی و مادی نزول قرآن ، در همین یک جمله جمع است : « بیرون ساختن از ظلمت ها به نور » از ظلمت جهل به نور دانش ، از ظلمت کفر به نور ایمان ، از ظلمت ستمگری و ظلم به نور عدالت ، از ظلمت فساد به نور صلاح ، از ظلمت گناه به نور پاکی و تقوی و از ظلمت پراکندگی و تفرقه و نفاق به نور وحدت .

(102) سوره اِبراهیم

جالب این که « ظُلُمت » در این جا ( مانند بعضی دیگر از سوره های قرآن به صورت جمع آمده ) و « نُور » به صورت مفرد ، اشاره به این که ، همه نیکی ها و پاکی ها و ایمان و تقوا و فضیلت در پرتو نور توحید یک حالت وحدت و یگانگی به خود می گیرند و همه با یکدیگر مربوطند و متحد و درپرتو آن یک جامعه واحد و یکپارچه و پاک از هر نظر ساخته می شود .

ص:85

اما ظلمت همه جا مایه پراکندگی و تفرقه صفوف است ، ستمگران، بدکاران و آلودگان به گناه و منحرف حتی در مسیرهای انحرافی خود غالبا وحدت ندارند و با هم در حال جنگ هستند. و از آن جا که سرچشمه همه نیکی ها ، ذات پاک خدا است و شرط اساسی درک توحید ، توجه به همین واقعیت است بلافاصله اضافه می کند : « همه این ها به اذن پروردگارشان می باشد » ( بِأِذْنِ رَبِّهِمْ ) .

سپس برای توضیح و تبیین بیشتر که منظور از این نور چیست ، می فرماید : « به سوی راه خداوند عزیز و حمید » ( اِلی صِرطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ ) .

جزء سیزدهم (103)

خداوندی که عزتش دلیل قدرت او است ، چراکه هیچ کس توانایی غلبه بر او را ندارد و حمید بودنش نشانه مواهب و نعمت های بی پایان او می باشد ، چرا که حمد و ستایش همیشه در برابر نعمت ها و موهبت ها و زیبایی ها است .

2 اَللّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَْرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکفِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ

همان خدایی که آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین

ص:86

است از آن او است ، وای بر کافران از مجازات شدید .

چرا همه چیز از آن او است ، چون آفریننده همه موجودات او است و به همین دلیل ، هم قادر و عزیز است و هم نعمت بخشنده و حمید .

3 اَلَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیوةَ الدُّنْیا عَلَی الاْخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجا اوُلئِکَ فی ضَللٍ بَعیدٍ

(104) سوره اِبراهیم

همان ها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و ( مردم را ) از راه اللّه بازمی دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند ، آن ها در گمراهی دوری هستند .

« راغب » در مفردات می گوید : معنی " اِسْتَحَبَّ الْکُفْرَ عَلَی الاْیمانِ " آن است که کفر را بر ایمان مقدم بشمرند و حقیقت استحباب این است که انسان تلاش در محبت چیزی کند و هرگاه این کلمه با "علی" متعدی شود معنی « مقدم داشتن » را می بخشد ، مانند «اَمّا ثَم-ُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی » .

درآیه فوق بلافاصله کافران را معرفی می کند و با ذکر سه قسمت از صفات آن ها وضعشان را کاملاً مشخص می سازد ، به طوری که هر کس

ص:87

در اولین برخورد بتواند آن ها را بشناسد . نخست می گوید : « آن ها کسانی هستند که زندگی پست این جهان را بر زندگی آخرت مقدم می شمرند » .

جزء سیزدهم (105)

و به خاطر همین روحیه ، ایمان و حق و عدالت و شرف و آزادگی و سربلندی را که از ویژگی های علاقمندان زندگی جهان دیگر است فدای منافع پست و شهوات و هوس های خود می سازند .

سپس می گوید : آن ها به این مقدار هم قانع نیستند بلکه علاوه بر گمراهی خودشان سعی در گمراه ساختن دیگران هم دارند ( وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ ) .

در حقیقت آن ها در برابر راه « اللّه » که راه فطرت است و انسان می تواند با پای خود آن را بپیماید سدّ و مانع های گوناگون ایجاد می کنند، هوس ها را زینت می دهند ، مردم را تشویق به گناه می نمایند و از درستی و پاکی می ترسانند .

ولی کار آن ها تنها ایجاد سدّ و مانع در راه « اللّه » نیست ، بلکه علاوه بر آن «سعی می کنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ یَبْغُونَها عِوَجا) .

(106) سوره اِبراهیم

در واقع آن ها با تمام قوا می کوشند دیگران را همرنگ خود و هم

ص:88

مسلک خویش سازند به همین دلیل سعی دارند راه مستقیم الهی را کج کنند و با افزودن خرافات و انواع تحریف ها و ابداع سنت های زشت و کثیف به این هدف برسند .

4 وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِه لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ

ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش تا (حقایق را) برای آن ها آشکار سازد، سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند ) هدایت می کند و او توانا و حکیم است .

زیرا پیامبران در درجه اول با قوم خود ، همان ملتی که از میان آن ها برخاسته اند ، تماس داشتند و نخستین شعاع وحی وسیله پیامبران بر آن ها می تابید و نخستین یاران و یاوران آن ها از میان آنان برگزیده می شدند ، بنابراین پیامبر باید به زبان آن ها و لغت آن ها سخن بگوید « تا حقایق را به روشنی برای آنان آشکار سازد » ( لِیُبَیِّنَ لَهُمْ ) .

جزء سیزدهم (107)

در حقیقت این جمله اشاره ای به این نکته نیز هست که دعوت پیامبران معمولاً از طریق یک اثر مرموز و ناشناخته در قلوب پیروانشان

ص:89

منعکس نمی شد ، بلکه از طریق تبیین و روشنگری و تعلیم و تربیت با همان زبان معمولی و رایج صورت می گرفته است .

سپس اضافه می کند بعد از تبیین دعوت الهی برای آن ها « خداوند هر کس را بخواهد گمراه می کند و هر کس را بخواهد هدایت می نماید » ( فَیُضِلُّ اللّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ ) .

اشاره به این که هدایت و ضلالت در نهایت امر ، کار پیامبران نیست ، کار آن ها ابلاغ و تبیین است ، این خدا است که راهنمایی و هدایت واقعی بندگانش را در دست دارد .

ولی برای این که تصور نشود معنی این سخن جبر و الزام و سلب آزادی بشر است ، بلافاصله اضافه می کند : « او عزیز و حکیم است » ( وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ ) .

(108) سوره اِبراهیم

به مقتضای عزت و قدرتش ، بر هر چیز توانا است و هیچ کس را تاب مقاومت در برابر اراده او نیست ، اما به مقتضای حکمتش بی جهت و بی دلیل کسی را هدایت و یا کسی را گمراه نمی سازد ، بلکه گام های نخستین با نهایت آزادی اراده در راه سیر الی اللّه از ناحیه بندگان برداشته می شود و سپس نور هدایت و فیض حق بر قلب آن ها می تابد همان گونه که در سوره عنکبوت آیه 69 که « وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ

ص:90

سُبُلَنا : آن ها که در راه ما مجاهده کردند به طور قطع آن ها را هدایت به راه های خویش خواهیم کرد » .

همچنین آن ها که با لجاجت و تعصب و دشمنی با حق و غوطه ور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم ، شایستگی هدایت را از خود سلب کرده اند ، از فیض هدایت محروم و در وادی ضلالت ، گمراه می شوند ، همان گونه که می فرماید: « کَذلِکَ یُضِلُ اللّهُ مَنْ هُوَمُسْرِفٌ مُرْتابٌ: این چنین خداوند گمراه می کند هر اسراف کار آلوده به شک و تردید را » ( 34 / غافر ) .

جزء سیزدهم (109)

و نیز می فرماید : « وَ ما یُضِلُّ بِه اِلاَّ الْفاسِقینَ : خداوند با آن گمراه نمی کند مگر فاسقین را » (26/بقره). و نیزمی فرماید: «وَ یُضِلُ اللّهُ الظّالِمینَ: خداوند ستمگران را گمراه می سازد» (27/ابراهیم).

و به این ترتیب سرچشمه هدایت و ضلالت به دست خود ماست .

گرامیداشت روزهای حساس زندگی

5 وَلَقَدْاَرْسَلْنامُوسیبِایتِنااَنْ اَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّظُمتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیّمِ اللّهِ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ

ما موسی را با آیات خود فرستادیم (و دستور دادیم) قوم خود

ص:91

را از ظلمات به نور بیرون آر و ایام اللّه را به آن ها متذکر شو، در این، نشانه هایی است برای هر صبرکننده شکرگزار.

« صَبّار » و « شَکُور » هر دو صیغه مبالغه است که یکی فزونی صبر و استقامت را می رساند و دیگری فزونی شکرگزاری نعمت ، اشاره به این که افراد باایمان نه در مشکلات و روزهای سخت دست و پای خود را گم می کنند و تسلیم حوادث می شود و نه در روزهای پیروزی و نعمت گرفتار غرور و غفلت می گردند .

(110) سوره اِبراهیم

همان گونه که در نخستین آیه این سوره خواندیم برنامه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز در بیرون آوردن مردم از ظلمات به سوی نور خلاصه می شد و این نشان می دهد که این موضوع هدف همه پیامبران و انبیای الهی بلکه همه رهبران معنوی انسان ها است ، مگر بدی ها ، زشتی ها ، گمراهی ها ، انحراف ها ، ظلم و ستم ها ، استثمارها ، ذلت ها و زبونی ها ، فساد و آلودگی ها چیزی جز ظلمت و تاریکی هست؟ و مگرایمان و توحید، پاکی و تقوا، آزادگی و استقلال، سربلندی و عزت چیزی جز نور وروشنایی می باشد،بنابراین درست قدرمشترک وجامع میان همه دعوت های رهبران الهی است .(1)سپس می فرماید: (وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیّمِ اللّهِ ) .

ص:92


1- معجزات و خارق عادت هایی که از موسی بن عمران آشکار شد و در آیه فوق با لفظ«آیات»به آن اشاره شده، طبق آیه 101سوره اسراء، نُه اعجاز مهم بوده است که شرح آن در ذیل همان آیه به خواست خدا خواهد آمد.

جزء سیزدهم (111)

مسلما همه روزها ، ایام الهی است ، همان گونه که همه مکان ها متعلق به خدا است ، اگر نقطه خاصی به نام بیت اللّه ( خانه خدا ) نامیده شد دلیل بر ویژگی آن است ، همچنین عنوان « اَیّامُ اللّه » مسلما اشاره ای به روزهای مخصوصی است که امتیاز و روشنایی و درخشش فوق العاده ای دارد .

اَیّامُ اللّه ، تمام روزهایی است که دارای عظمتی در تاریخ زندگی بشر است .

هر روز که یکی از فرمان های خدا در آن چنان درخشیده ، که بقیه امور را تحت الشعاع خود قرار داده ، از ایام اللّه است. هر روز که فصل تازه ای در زندگی انسان ها گشوده و درس عبرتی به آن ها داده و ظهور و قیام پیامبری در آن بوده ، یا طاغوت و فرعون گردنکشی در آن به قعر درّه نیستی فرستاده شده ، خلاصه هر روز که حق و عدالتی برپا شده و ظلم و بدعتی خاموش گشته ، همه آن ها از ایام اللّه است .

(112) سوره اِبراهیم

شکر نعمت،نعمتت افزون کندکفرنعمت ازکفت بیرون کند

7 وَ اِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لاََزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ

( همچنین ) به خاطر بیاورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت که اگر شکرگزاری کنید ( نعمت خود را ) بر شما خواهم افزود و اگر کفران کنید مجازاتم شدید است .

ص:93

« تَأَذَّن » از باب تَفَعُّل و به معنی اعلام با تأکید است زیرا ماده افعال از آن «ایذان » به معنی اعلام است و چون به باب تفعل درآید اضافه و تأکید از آن استفاده می شود .

جالب این که در مورد شکر با صراحت می گوید : « لاََزیدَنَّکُمْ » ( مسلما نعمتم را بر شما افزون خواهم کرد ) اما در مورد کفران نعمت نمی گوید شما را مجازات می کنم بلکه تنها می گوید « عذاب من شدید است » و این تفاوت تعبیر دلیل بر نهایت لطف پروردگار است .

جزء سیزدهم (113)

بدون شک خداوند در برابر نعمت هایی که به ما می بخشد نیازی به شکر ما ندارد و اگر دستور به شکرگزاری داده آن هم موجب نعمت دیگری بر ما و یک مکتب عالی تربیتی است .

مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست ؟ تا روشن شود که رابطه آن با افزونی نعمت از کجاست و چگونه می تواند خود یک عامل تربیت بوده باشد .

حقیقت شکر تنها تشکر زبانی یا گفتن « اَلْحَمْدُلِلّهِ » و مانند آن نیست ، بلکه شکر دارای سه مرحله است : نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست ؟ این توجه و ایمان و آگاهی پایه اول شکر است و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا می رسد ، ولی از آن بالاتر مرحله عمل است ، شکر عملی آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است آن را در مورد خودش

ص:94

صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کرده ایم ، همان گونه که بزرگان فرموده اند : « اَلشُّکْرُ صَرْفُ الْعَبْدِ جَمیعَ ما اَنْعَمَهُ اللّهُ

(114) سوره اِبراهیم

تَعالی فیما خُلِقَ لاَِجْلِه » .

راستی چرا خدا به ما چشم داد و چرا نعمت شنوایی و گویایی بخشید ؟ آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم ، راه زندگی را بشناسیم و با این وسایل در مسیر تکامل گام برداریم ؟ حق را درک کنیم و از آن دفاع نماییم و با باطل بجنگیم ، اگر این نعمت های بزرگ خدا را در این مسیرها مصرف کردیم ، شکر عملی او است و اگر وسیله ای شد برای طغیان و خودپرستی و غرور و غفلت و بیگانگی و دوری از خدا این عین کفران است .

امام صادق می فرماید : « اَدْنَی الشُّکْرِ رُؤْیَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللّهِ مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ یَتَعَلَّقُ بِها دُونَ اللّهِ وَ الرِّضا بِما اَعْطاهُ وَ اَنْ لا تَعْصیهِ بِنِعْمَةٍ وَ تُخالِفَهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ اَمْرِه وَ نَهْیِه بِسَبَبٍ مِنْ نِعْمَتِه : کمترین شکر این است که نعمت را از خدا بدانی ، بی آن که قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش کنی و همچنین راضی بودن به نعمت او و این که نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهی و اوامر و نواهی او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذاری » .(1)و از این جا

ص:95


1- « سفینة البحار » ، جلد 1 ، صفحه 710 .

روشن می شود که شکر قدرت و علم و دانش و نیروی فکر و اندیشه و نفوذ اجتماعی و مال و ثروت و سلامت و تندرستی هر کدام از چه راهی است و کفران آن ها چگونه است ؟

جزء سیزدهم (115)

حدیثی که از امام صادق در تفسیر « نور الثقلین » نقل شده نیز دلیل روشنی بر این تفسیر است ، آن جاکه می فرماید : « شُکْرُ النِّعْمَةِ اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ : شکر نعمت آن است که از گناهان پرهیز شود » .(1)

و نیز از این جا رابطه میان « شکر » و « فزونی نعمت » روشن می شود ، چراکه هرگاه انسان ها نعمت های خدا را درست در همان هدف های واقعی نعمت صرف کردند ، عملاً ثابت کردند که شایسته و لایق هستند و این لیاقت و شایستگی سبب فیض بیشتر و موهبت افزون تر می گردد .

(116) سوره اِبراهیم

اصولاً مادوگونه شکرداریم،«شکر تکوینی» و «شکر تشریعی».

« شکر تکوینی » آن است که یک موجود از مواهبی که در اختیار دارد ، برای نمو و رشدش استفاده کند ، فی المثل باغبان می بیند در فلان قسمت باغ درختان به خوبی رشد و نمو می کنند و هر قدر از آن ها پذیرایی بیشتر می کند شکوفاتر می شوند ، همین امر سبب می شود که باغبان همت بیشتری به تربیت آن بخش از درختان باغ بگمارد

ص:96


1- « نُورُالثَّقَلَیْن »، جلد 2، صفحه 529 .

و مراقبت از آن ها را به کارکنان خویش توصیه کند ، چراکه آن درختان به زبان حال فریاد می زنند ای باغبان ! ما لایق هستیم ، ما شایسته ایم ، نعمتت را بر ما افزون کن و او هم به این ندا پاسخ مثبت می دهد .

و اما در بخش دیگر از باغ درختانی را می بیند که پژمرده شده اند ، « نه طراوتی ، نه برگی ، نه گلی ، نه سایه دارند » و نه میوه و بری ، این کفران نعمت سبب می شودکه باغبان آن هارا مورد بی مهری قراردهد و در صورتی که این وضع ادامه پیداکند،دستورمی دهدارّه برپای آن هابگذارند.

بسوزند چوب درختان بی بر سزا خود همین است مر بی بری را در جهان انسانیت نیز همین حالت وجود دارد با این تفاوت که درخت از خود اختیاری ندارد و صرفا تسلیم قوانین تکوینی است ، اما انسان ها با استفاده از نیروی اراده و اختیار و تعلیم و تربیت تشریعی ، می توانند آگاهانه در این راه گام بگذارند .

جزء سیزدهم (117)

بنابراین آن کس که نعمت قدرت را وسیله ظلم و طغیان قرار می دهد به زبان حال فریاد می کشد : خداوندا ! لایق این نعمت نیستم و آن کس که از آن در مسیر اجرای حق و عدالت بهره می گیرد به زبان حال می گوید : پروردگارا ! شایسته ام افزون کن .

این واقعیت نیز قابل تردید نیست که ما هر وقت در مقام شکر الهی چه با فکر چه با زبان و چه با عمل برآییم ، خود این توانایی بر شکر در

ص:97

هر مرحله موهبت تازه ای است و به این ترتیب اقدام بر شکر ، ما را مدیون نعمت های تازه او می سازد و به این ترتیب هرگز قادر نیستیم که حق شکر او را ادا کنیم همان گونه که در مناجات شاکرین از مناجات های پانزده گانه امام سجاد می خوانیم : « کَیْفَ لی بِتَحْصیلِ الشُّکْرِ وَ شُکْری اِیّاکَ یَفْتَقِرُ اِلی شُکْرٍ ، فَکُلَّما قُلْتُ لَکَ الْحَمْدُ وَجَبَ عَلَیَّ لِذلِکَ اَنْ اَقُولَ لَکَ الْحَمْدُ : چگونه می توانم حق شکر ترا به جای آورم در حالی که همین شکر من نیاز به شکری دارد و هر زمان که می گویم لَکَ الْحَمْدُ بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزاری بگویم لَکَ الْحَمْدُ » .

(118) سوره اِبراهیم

و بنابراین برترین مرحله شکری که از انسان ساخته است این است که اظهار عجز و ناتوانی از شکر نعمت های او کند ، همان گونه که در حدیثی از امام صادق می خوانیم که فرمود: « فیما اَوْحَی اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلی مُوسی اُشْکُرْنی حَقَّ شُکْری فَقالَ یا رَبِّ وَ کَیْفَ اَشْکُرُکَ حَقَّ شُکْرِکَ وَ لَیْسَ مِنْ شُکْرٍ اَشْکُرُکَ بِه اِلاّ وَ اَنْتَ اَنْعَمْتَ بِه عَلَیَّ قالَ یا مُوسی اَلاْنَ شَکَرْتَنی حینَ عَلِمْتَ اَنَّ ذلِکَ مِنّی : خداوند به موسی وحی فرستاد که حق شکر مرا ادا کن، عرض کرد : پروردگارا ! چگونه حق شکر

ص:98

تو را ادا کنم در حالی که هر زمانی شکر تو را به جا می آورم این موفقیت خود نعمت تازه ای برای من خواهد بود ، خداوند فرمود : ای موسی الان حق شکر مرا ادا کردی چون می دانی حتی این توفیق از ناحیه من است » .(1)(1)

جزء سیزدهم (119)

بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد

چهار نکته مهم در ارتباط با شکر نعمت

علی در یکی از کلمات حکمت آمیز خود در نهج البلاغه می فرماید : « اِذا وَصَلَتْ اِلَیْکُمْ اَطْرافُ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّرُوا اَقْصاهابِقِلَّةِ الشُّکْرِ: هنگامی که مقدمات نعمت های خداوند به شما می رسد سعی کنید باشکرگزاری، بقیه را به سوی خود جلب کنید، نه آن که با کمی شکرگزاری آن را از خود برانید » .(2)

این موضوع نیز قابل توجه است که تنها تشکر و سپاسگزاری از خداوند در برابر نعمت ها کافی نیست ، بلکه باید از کسانی که وسیله آن موهبت بوده اند نیز تشکر و سپاسگزاری نمود و

(120) سوره اِبراهیم

حق زحمات آن ها را از این طریق ادا کرد و آن ها را از این راه به خدمات بیشتر تشویق نمود ، در حدیثی از امام علی بن الحسین

ص:99


1- « اصول کافی » ، جلد 4 ، صفحه 80 ( بابُ الشُّکْرِ ) .
2- « نهج البلاغه » ، کلمات قصار شماره 13 .

می خوانیم که فرمود : « روز قیامت که می شود خداوند به بعضی از بندگانش می فرماید : آیا فلان شخص را شکرگزاری کردی ؟ عرض می کند : پروردگارا ! من شکر تو را به جا آوردم ، می فرماید : چون شکر او را به جا نیاوردی شکر مرا هم ادا نکردی » ، سپس امام فرمود : « اَشْکُرُکُمْ لِلّهِ اَشْکُرُکُمْ لِلنّاسِ : شکرگزارترین شما برای خدا آن ها هستند که از همه بیشتر شکر مردم را به جا می آورند »(1)

افزایش نعمت های خداوند که به شکرگزاران وعده داده شده ، تنها به این نیست که نعمت های مادی تازه ای به آن ها ببخشد ، بلکه نفس شکرگزاری که توأم با توجه مخصوص به خدا و عشق تازه ای نسبت به ساحت مقدس او است خود یک نعمت بزرگ روحانی است

جزء سیزدهم (121)

که در تربیت نفوس انسان ها و دعوت آنان به اطاعت فرمان های الهی ، فوق العاده مؤثر است ، بلکه شکر ذاتا راهی است برای شناخت هر چه بیشتر خداوند و به همین دلیل علمای عقاید در علم کلام برای اثبات « وجوب معرفة اللّه » ( شناخت خدا ) از طریق وجوب شکر « مُنْعِم » ( نعمت بخش ) وارد شده اند .

احیای روح شکرگزاری در جامعه و ارج نهادن و تقدیر و سپاس از آن ها که با علم و دانش خود و یا با فداکاری و شهادت ، یا با

ص:100


1- « اصول کافی » ، جلد 2 ، صفحه 81 حدیث 30 .

سایر مجاهدات در طریق پیشبرد اهداف اجتماعی خدمت کرده اند یک عامل مهم حرکت و شکوفایی و پویایی جامعه است .

در اجتماعی که روح تشکر و قدردانی مرده کمتر کسی علاقه و دلگرمی به خدمت پیدا می کند و به عکس آن ها که بیشتر قدردانی از زحمات و خدمات اشخاص می کنند ، ملت هایی با نشاط تر و پیشروترند .

توجه به همین حقیقت سبب شده است که در عصر ما به عنوان قدردانی از زحمات بزرگان گذشته در صدمین سال ، هزارمین سال ، زاد روز و در هر فرصت مناسب دیگر ، مراسمی برای بزرگداشت آن ها بگیرند و ضمن سپاسگزاری از خدماتشان مردم را به حرکت و تلاش بیشتر دعوت کنند .

(122) سوره اِبراهیم

فی المثل در انقلاب اسلامی کشور ما که پایان یک دوران تاریک دو هزار و پانصد سال و آغاز دوران جدیدی بود ، وقتی می بینیم همه سال و هر ماه بلکه هر روز ، خاطره شهیدان انقلاب زنده می شود و بر آن ها درود می فرستند و به تمام کسانی که به آن ها منسوبند احترام می گذارند و به خدماتشان ارج می نهند ، این خود سبب می شود که عشق و علاقه به فداکاری در دیگران پرورش یابد و سطح فداکاری مردم بالاتر رود و به تعبیر قرآن شکر این نعمت باعث فزونی آن خواهد شد و از خون یک شهید هزاران مجاهد می روید

ص:101

و مصداق زنده لاََزیدَنَّکُم می شود .

چرا اعمال کفار به خاکستر در برابر باد تشبیه شده است ؟

جزء سیزدهم (123)

تشبیه اعمال آن ها به خاکستر با توجه به این که مانند خاک و غبار موجود مفیدی نیست ، بلکه باقی مانده یک مشت آتش است نشان می دهد که اعمال آن ها ممکن است ظاهری داشته باشد اما فقط همان ظاهر است و محتوایی ندارد ، در یک ظرف کوچک خاک ممکن است گل زیبایی بروید اما در میان خروارها خاکستر حتی علف هرزه ای نخواهد رویید .

تشبیه اعمال کفار به خاکستر باتوجه به این که درمیان ذرات خاکستر هیچ نوع چسبندگی و پیوند وجود ندارد و حتی با کمک آب نیز نمی توان آن ها را به هم پیوند داد و هر ذره ای به سرعت دیگری را رها می سازد ، گویی اشاره به این واقعیت است که آن ها برخلاف مؤمنان که اعمالشان منسجم و به هم پیوسته و هر عملی عمل دیگر را تکمیل می کند و روح توحید و وحدت نه تنها در میان مؤمنان که در میان اعمال یک فرد باایمان نیز وجوددارد، اثری از این انسجام و توحید عمل در کار افراد بی ایمان نیست .

(124) سوره اِبراهیم

با این که قرار گرفتن خاکستر در برابر تندباد ، سبب پراکندگی آن می شود ، اما آن را با جمله « فی یَوْمٍ عاصِفٍ » ( در یک روز طوفانی ) تأکید می کند ، زیرا اگر تندباد محدود و موقت باشد ممکن است

ص:102

خاکستری را از نقطه ای بلند کرده و در منطقه ای نه چندان دور بریزد ، اما اگر روز ، روز طوفانی باشد که از صبح تا به شام بادها از هر سو می وزند ، بدیهی است چنین خاکستری آن چنان پراکنده می شود که هر ذره ای از ذراتش در نقطه دوردستی خواهد افتاد به طوری که با هیچ قدرتی نمی توان آن را جمع کرد .

اگر طوفان به توده ای از کاه یا برگ های درختان بوزد و آن ها را در نقاط دوردست پراکنده سازد ، باز قابل تشخیص می باشد ولی ذرات خاکستر آن قدر ریز و کوچکند که اگر پراکنده شدند آن چنان از نظر محو می شوند که گویی به کلی نابود گشته اند .

« خاکستر » این خاکستر سبک وزن ، این خاکستر بی محتوا و تیره رو ، این خاکستری که هیچ موجود زنده ای در آن لانه نمی کند ، سبز نمی شود بارور نمی گردد ، این خاکستری که ذراتش به کلی از هم گسسته است هنگامی که در برابر نسیم و باد قرار گرفت به سرعت متلاشی و پخش می شود که همان ظاهر بی خاصیت آن نیز از نظرها محو می گردد .

جزء سیزدهم (125)

مسأله اِ حباط

به طوری که در سوره بقره ذیل آیه 217 بیان کردیم در مسأله « حبط اعمال » یعنی از میان رفتن اعمال خوب به خاطر اعمال بد و یا به خاطر کفر و بی ایمانی ، در میان دانشمندان اسلامی گفتگو بسیار است ،

ص:103

اما حق این است که عدم ایمان و اصرار و لجاجت در کفر و نیز بعضی از اعمال همانند حسد و غیبت و قتل نفس ، آن چنان تأثیر سوء دارند که اعمال نیک و حسنات را بر باد می دهند. آیه فوق نیز دلیل دیگری بر امکان حبط اعمال است ( برای توضیح بیشتر به همان بحث مراجعه فرمایید ) .(1)(1)

(126) سوره اِبراهیم

آیا مخترعان و مکتشفان پاداش الهی دارند ؟

با مطالعه تاریخ علوم و اختراعات و اکتشافات می بینیم که جمعی از دانشمندان بشر ، سالیان دراز زحمات طاقت فرسایی کشیده اند و انواع محرومیت ها را تحمل کرده تا بتوانند اختراع و اکتشافی کنند که باری از دوش همنوعانشان بردارند .

فی المثل « ادیسون » مخترع برق چه زحمات جانکاهی برای این اختراع پربارش متحمل شد و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد ، اما دنیایی را روشن ساخت ، کارخانه ها را به حرکت درآورد و از برکت اختراعش ، چاه های عمیق درختان سرسبز ، مزارع آباد به وجود آمد و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد .

چگونه می توان باور کرد او یا اشخاص دیگری همچون « پاستور » که با کشف میکرب ، میلیون ها انسان را از خطر مرگ رهایی بخشید

ص:104


1- « تفسیر نمونه » ، جلد 2 ، صفحه 70 .

و ده ها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند ، به حکم این که فرضا ایمان نداشتند ، ولی افرادی که در عمرشان هیچ کار چشمگیری در راه خدمت به انسان ها انجام نداده اند جایشان در بهشت باشد ؟

جزء سیزدهم (127)

پاسخ سؤال این است که از نظر جهان بینی اسلام مطالعه نفس عمل به تنهایی کافی نیست ، بلکه عمل به ضمیمه ، محرک و انگیزه آن ارزش دارد ، بسیار دیده شده کسانی بیمارستان یا مدرسه یا بنای خیر دیگری می سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صد در صد خدمت انسانی است به جامعه ای که به آن مدیون هستند ، در حالی که زیر این پوشش مطلب دیگری نهفته شده است و آن حفظ مقام یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام و تحکیم منافع مادی خود و یا حتی دست زدن به خیانت هایی دور از چشم دیگران .

ولی به عکس ممکن است کسی کار کوچکی انجام دهد ، با اخلاص تمام و انگیزه ای صد در صد انسانی و روحانی .

اکنون باید پرونده این مردان بزرگ را ، هم از نظر عمل ، هم از نظر انگیزه و محرک ، مورد بررسی قرار داد و مسلما از چند صورت خارج نیست :

(128) سوره اِبراهیم

الف : گاهی هدف اصلی از اختراع صرفا یک عمل تخریبی است ( همانند کشف انرژی اتمی که نخستین بار به منظور ساختن بمب های اتمی صورت گرفت ) سپس در کنار آن منافعی برای نوع انسان نیز به

ص:105

وجود آمده که هدف واقعی مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است ، تکلیف این دسته از مخترعان کاملاً روشن است .

ب : گاهی مخترع یا مکتشف ، هدفش بهره گیری مادی و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت ، حکم تاجری دارد که برای درآمد بیشتر تأسیسات عام المنفعه ای به وجود می آورد و برای گروهی ایجاد کار و برای مملکتی محصولاتی به ارمغان می آورد ، بی آن که هیچ هدفی جز تحصیل درآمد داشته باشد و اگر کار دیگری درآمد بیشترداشت به سراغ آن می رفت .

البته چنین تجارت یا تولیدی اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد ، کار خلاف و حرامی نیست ، ولی عمل فوق العاده مقدسی هم محسوب نمی شود .

جزء سیزدهم (129)

و از این گونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن درآمد یا بیشتر از آن از طرقی که مضّر به حال جامعه است تأمین شود ( مثلاً در صنعت داروسازی بیست درصد سود می برند و در هروئین سازی 50 درصد ) این دسته خاص دومی را ترجیح می دهند .

تکلیف این گروه نیز روشن است آن ها هیچ گونه طلبی نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آن ها همان سود و شهرتی بوده که می خواسته اند و به آن رسیده اند .

ص:106

ج : گروه سومی هستند که مسلما انگیزه های انسانی دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند انگیزه های الهی و گاهی سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر می برند به امید این که خدمتی به نوع خود کنند و ارمغانی به جهان انسانیت تقدیم دارند، زنجیری از پای دردمندی بگشایند و گرد و غباری از چهره رنجدیده ای بیفشانند .

(130) سوره اِبراهیم

این گونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهی ، که بحثی در آن ها نیست و اگر نداشته باشند اما محرکشان انسانی و مردمی باشد بدون شک پاداش مناسبی از خداوند دریافت خواهند داشت ، این پاداش ممکن است در دنیا باشد و ممکن است در جهان دیگر باشد ، مسلما خداوندعالم عادل آن ها را محروم نمی کند ، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست ، همین اندازه می توان گفت « خداوند اجر چنین نیکوکارانی را ضایع نمی کند » ( البته اگر آن ها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر (1) باشند مسأله بسیار روشن تر است ) .

دلیل بر این مسأله علاوه بر حکم عقل ، اشاراتی است که در آیات و یا روایات آمده است .

ص:107

1 جاهل قاصر به کسی گفته می شودکه جهل او به دلیل سهل انگاری نباشد.

جزء سیزدهم (131)

ما هیچ دلیلی نداریم که جمله « اِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (1)شامل این گونه اشخاص نشود ، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است ، لذا می بینیم برادران یوسف هنگامی که نزد او آمدند بی آن که او را بشناسند و در حالی که او را عزیز مصر می پنداشتند به او گفتند : اِنّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ : ما تو را از نیکوکاران می دانیم » .

از این گذشته آیه « فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّا یَرَهُ : هر کس به اندازه سنگینی ذره ای کار نیک کند آن را می بیند و هر کس به مقدار ذره ای کار بد کند آن را خواهد دید » به وضوح شامل این گونه اشخاص می شود .

در حدیثی از علی بن یقطین از امام کاظم می خوانیم : « در بنی اسرائیل مرد باایمانی بود که همسایه کافری داشت ، مرد بی ایمان نسبت به همسایه باایمان خود نیک رفتاری می کرد ، وقتی که از دنیا رفت خدا برای او خانه ای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود ... و به او گفته شد این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت می باشد » .(2)

(132) سوره اِبراهیم

و نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره عبدالله بن جدعان که از مشرکان

ص:108


1- سوره یوسف ، آیه 90 و بعضی از سوره های دیگر .
2- « بحار الانوار » ، جلد 3 ، چاپ کمپانی صفحه 377 .

معروف جاهلیت و از سران قریش بود چنین نقل شده : « کم عذاب ترین اهل جهنم ابن جدعان است »، سؤال کردند: « یا رسول اللّه چرا؟ » فرمود: «اِنَّهُ کانَ یُطْعِمُ الطَّعامَ:او گرسنگان را سیر می کرد » .(1)

در روایت دیگری می خوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله به عدی بن حاتم ( فرزند حاتم طائی » فرمود : « دُفِعَ عَنْ ابیکَ الْعَذابُ الشَّدیدُ بِسَخاءِ نَفْسِه : خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت » .(2)

جزء سیزدهم (133)

و در حدیث دیگری از امام صادق می خوانیم : که گروهی از یمن برای « بحث و جدل » خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و در میان آن ها مردی بود که از همه بیشتر سخن می گفت و خشونت و لجاجت خاصی در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله می نمود ، پیامبر صلی الله علیه و آله آن چنان عصبانی شد که آثارش در چهره مبارکش کاملاً آشکار گردید ، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهی را این چنین به پیامبر ابلاغ کرد : خداوند می فرماید : این مردی است سخاوتمند ، پیامبر صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست ، رو به سوی او کرد و فرمود : « پروردگار به من چنین پیامی داده است و اگر به خاطر آن نبود آن چنان بر تو

ص:109


1- « بحار الانوار » ، صفحه 382 .
2- « سفینة البحار »، جلد 2 ، صفحه 607 .

سخت می گرفتم که عبرت دیگران گردی » .

آن مرد پرسید : « آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد »، فرمود : « بلی » ، عرض کرد : « من شهادت می دهم که معبودی جز "اللّه نیست و تو رسول و فرستاده او هستی و به همان خدایی که تو را مبعوث کرده سوگند که تاکنون هیچ کس را از نزد خود محروم برنگردانده ام » .(1)

(134) سوره اِبراهیم

در این جا این سؤال پیش می آید که هم از بعضی آیات و هم از بسیاری از روایات استفاده می شودکه ایمان و یا حتی ولایت شرط قبولی اعمال و یا ورود در بهشت است ، بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سربزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود .

ولی می توان از این سؤال چنین پاسخ گفت که مسأله « قبولی اعمال » مطلبی است و پاداش مناسب داشتن مطلب دیگر ، به همین جهت مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلاً نماز بدون حضور قلب و یا با ارتکاب بعضی از گناهان مانند غیبت ، مقبول درگاه خدا نیست ، با این که می دانیم چنین نمازی شرعا صحیح است و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظیفه محسوب می شود و مسلم است که اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود .

1 « سفینة البحار » ، جلد 2 ، صفحه 607 .

جزء سیزدهم (135)

بنابراین قبول عمل همان مرتبه عالی عمل است و در مورد بحث ،

ص:110


1- « سفینة البحار » ، جلد 2 ، صفحه 607 .

ما نیز همین را می گوییم ، می گوییم : اگر خدمات انسانی و مردمی با ایمان همراه باشد ، عالی ترین محتوا را خواهد داشت ، ولی در غیر این صورت به کلی بی محتوا و بی پاداش نخواهد بود ، درزمینه ورود در بهشت نیز همین پاسخ را می گوییم که پاداش عمل لازم نیست منحصرا ورود در جنّت باشد .

آفرینش بر اساس حق است

19 اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ بِالْحَقِّ اِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ

آیا ندیدی که خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده، اگر اراده کند شما را می برد و خلق تازه ای می آورد .

20 وَ ما ذلِکَ عَلَی اللّهِ بِعَزیزٍ

و این کار برای خدا مشکل نیست .

« حَقّ » چنان که راغب در مفردات گوید در اصل به معنی « مطابقه

(136) سوره اِبراهیم

و هماهنگی » است ، ساختمان عالم آفرینش ، آسمان و زمین ، همگی نشان می دهد که در آفرینش آن ها ، نظم و حساب و حکمت و هدفی بوده است ، نه خداوند به آفرینش آن ها نیاز داشته و نه از تنهایی احساس وحشت می نموده و نه کمبودی را با آن می خواهد در ذات خود برطرف سازد ، چراکه او بی نیاز از همه چیز است ، بلکه این جهان پهناور منزلگاهی است برای پرورش مخلوقات و تکامل بخشیدن هر

ص:111

چه بیشتر به آن ها .

سپس اضافه می کند دلیل بر این که نیازی به شما و ایمان آوردن شما ندارد این است که « اگر اراده کند شما را می برد و خلق تازه ای به جای شما می آورد » خلقی که همه ایمان داشته باشند و هیچ یک از کارهای نادرست شما را انجام ندهند .

21 وَ بَرَزُوا لِلّهِ جَمیعا فَقالَ الضُّعَفؤُا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا اِنّا کُنّا لَکُمْ تَبَعا فَهَلْ اَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنّا مِنْ عَذابِ اللّهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدینَا اللّهُ لَهَدَیْنکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا اَجَزِعْنا اَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ

جزء سیزدهم (137)

و ( در قیامت ) همه آن ها در برابر خدا ظاهر می شوند در این هنگام ضعفاء ( پیروان نادان ) به مستکبران می گویند ما پیروان شما بودیم ، آیا ( اکنون که به خاطر پیروی از شما گرفتار مجازات الهی شده ایم ) شما حاضرید سهمی از عذاب الهی را بپذیرید و از ما بردارید؟ آن ها می گویند: اگر خدا مارا ( به سوی رهایی از عذاب ) هدایت کرده بود ما نیز شما را هدایت می کردیم ( کار از این ها گذشته است ) چه بیتابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد ، راه نجاتی نیست .

« بَرَزُوا » در اصل از ماده « بروز » به معنی ظاهر شدن و از پرده

ص:112

بیرون آمدن است و به معنی بیرون آمدن از صف و مقابل حریف ایستادن در میدان جنگ و به اصطلاح مبارزه کردن نیز آمده است .

باید توجه داشت که « بَرَزُوا » فعل ماضی است ولی در این جا به

(138) سوره اِبراهیم

معنی آینده است زیرا مسائل مربوط به قیامت آن چنان قطعی و تخلف ناپذیر است که در بسیاری از آیات قرآن با صیغه ماضی بیان شده است همان گونه که فی المثل ما درباره کسی که بیمار است و یقین داریم خواهد مرد می گوییم : فلانکس از دنیا رفت .

« مَحیص » از ماده « مَحْص » به معنی رهایی از عیب و یا ناراحتی است .

نخستین سؤالی که در زمینه این آیه پیش می آید این است که : مگر مردم در این جهان در برابر علم خدا ظاهر و آشکار نیستند که در آیه فوق می فرماید در قیامت همگی در پیشگاه خدا بارز و ظاهر می شوند ؟ در پاسخ این سؤال بسیاری از مفسران گفته اند منظور این است که افراد بشر در این جهان احساس نمی کنند که آن ها و همه اعمالشان در پیشگاه خدا ظاهر و بارز است ، ولی این حضور و ظهور را در قیامت همگی احساس خواهند کرد .

بعضی نیز گفته اند که : منظور خارج شدن از قبرها و بروز و ظهور در دادگاه عدل الهی برای حساب است .

ص:113

جزء سیزدهم (139)

منظور از جمله « لَوْ هَدینَا اللّهُ لَهَدَیْنکُمْ » چیست ؟

بسیاری از مفسران معتقدند که منظور هدایت به طریق نجات از مجازات الهی در آن عالم است ، زیرا این سخن را « مستکبران » در پاسخ پیروانشان که تقاضای پذیرش سهمی از عذاب را کرده بودند می گویند و تناسب سؤال و جواب ایجاب می کند که منظور هدایت به طریق رهایی از عذاب است .

اتفاقا همین تعبیر ( هدایت ) در مورد رسیدن به نعمت های بهشتی نیز دیده می شود ، آن جا که از زبان بهشتیان می خوانیم : « وَ قالُواالْحَمْدُلِلّهِ الَّذی هَدانالِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا اَنْ هَدانَا اللّهُ : می گویند شکر خدایی را که ما را به چنین نعمت هایی هدایت کرد و اگر توفیق و هدایت او نبود ما به این ها راه نمی یافتیم » ( 43 / اعراف ) .

این احتمال نیز وجود دارد که « رهبران ضلالت » هنگامی که خود را در برابر تقاضای پیروانشان می بینند برای این که گناه را از خود دور کنند و همان گونه که رسم همه پرچمداران ضلالت است خرابکاری خود را به گردن دیگران بیندازند ، با وقاحت تمام می گویند ما چه کنیم ، اگر خدا ما را به راه راست هدایت می کرد ما هم شما را هدایت می کردیم ، یعنی ما مجبور بودیم و از خود اراده ای نداشتیم .

(140) سوره اِبراهیم

این همان منطق شیطان است که برای تبرئه خویش رسما نسبت جبر به خداوندعادل داد و گفت : « فَبِما اَغْوَیْتَنی لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ

ص:114

صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ : اکنون که مرا گمراه کردی من درکمین آن ها بر سر راه مستقیم تو می نشینم » ( و آن ها را منحرف می سازم ) ( 16 / اعراف ) .

ولی باید توجه داشت که مستکبران چه بخواهند و چه نخواهند بار مسؤولیت گناه پیروان خویش را طبق صریح آیات قرآن و روایات بر دوش می کشند ، چراکه آن ها بنیان گذار انحراف و عامل گمراهی بودند ، بی آن که از مسؤولیت و مجازات پیروان چیزی کاسته شود .

رساترین بیان در مذمت تقلید کورکورانه

از آیه فوق به خوبی روشن می شود که :

جزء سیزدهم (141)

اولاً کسانی که چشم و گوش بسته دنبال این و آن می افتند و به اصطلاح افسار خود را به دست هرکس می سپارند افراد ناتوان و بی شخصیتی هستند که قرآن از آن ها تعبیر به « ضعفاء » کرده است .

ثانیا سرنوشت آن ها و پیشوایانشان هر دو یکی است و این بینوایان حتی در سخت ترین حالات نمی توانند از حمایت این رهبران گمراه بهره گیرند و حتی ذرّه ای از مجازاتشان را تخفیف دهند ، بلکه شاید با سخریه ، به آن ها پاسخ می دهند که بیهوده جزع و فزع نکنید که راه خلاص و نجاتی در کار نیست .

22 وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الاَْمْرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلاّ اَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا ت

ص:115

َلُومُونی وَلُومُوااَنْفُسَکُمْ مااَنَابِمُصْرِخِکُمْ وَمااَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ اِنّی کَفَرْتُ بِما اَشْرَکْتُم-ُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظّلِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ

(142) سوره اِبراهیم

و شیطان هنگامی که کار تمام می شود می گوید : خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده ( باطل ) دادم و تخلف کردم ، من بر شما تسلطی نداشتم جز این که دعوتتان کردم و شما پذیرفتید ، بنابراین مرا سرزنش نکنید، خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من ، من نسبت به شرک شما درباره خود که از قبل داشتید ( و اطاعت مرا هم ردیف اطاعت خدا قرار دادید ) بیزار و کافرم، مسلما ستمکاران عذاب دردناکی دارند .

« مُصْرِخ » از ماده « اِصْراخ » در اصل از « صَرَخَ » به معنی فریاد کشیدن برای طلب کمک آمده است ، بنابراین « مُصْرِخ » به معنی فریادرس می باشد و مُسْتَصْرِخ به معنی کسی است که فریادرسی می خواهد .

پاسخ دندان شکنی که شیطان به پیروانش می دهد

جزء سیزدهم (143)

گرچه کلمه « شیطان » مفهوم وسیعی دارد که شامل همه طاغوتیان و وسوسه گران جن و انس می شود ولی با قرائنی که در این آیه و آیات قبل وجود دارد مسلما منظور در این جا شخص ابلیس است

ص:116

که سرکرده شیاطین محسوب می شود و لذا همه مفسران نیز همین تفسیر را انتخاب کرده اند .(1)

از این آیه به خوبی استفاده می شود که وسوسه های شیطان هرگز اختیار و آزادی اراده را از انسان نمی گیرد بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست و این انسان ها هستند که با اراده خودشان دعوت او را می پذیرند ، منتها ممکن است زمینه های قبلی و مداومت بر کار خلاف وضع انسان را به جایی برساند که یک نوع حالت سلب اختیار در برابر وسوسه ها در وجود او پیدا شود ،

(144) سوره اِبراهیم

همان گونه که در بعضی از معتادان نسبت به مواد مخدر مشاهده می کنیم ، ولی می دانیم چون سبب این نیز حالت اختیاری بود ، نتیجه آن هر چه باشد باز اختیاری محسوب می شود .

در آیه 100 سوره نحل می خوانیم : « اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِه مُشْرِکُونَ : تسلط شیطان تنها بر کسانی است که ولایت و سرپرستی او را نسبت به خود پذیرفته اند و آن ها که او را شریک خداوند در مسأله اطاعت قرار داده اند » .

ص:117


1- برای توضیح بیشتر درباره معنی شیطان در قرآن به جلد 1 تفسیر نمونه ، صفحه 136 به بعد ذیل آیات مربوط به آفرینش آدم مراجعه فرمایید .

ضمنا شیطان به این ترتیب پاسخ دندان شکنی به همه کسانی که گناهان خویش را به گردن او می اندازند و او را عامل انحرافات خود می شمرند و به او لعنت می فرستند می دهد و این طرز منطق عوامانه را که گروهی از گنهکاران برای تبرئه خویش دارند می کوبد . در حقیقت سلطان حقیقی بر انسان اراده او و عمل او است و نه هیچ چیز دیگر .

شیطان چگونه این توانایی را دارد که در آن محضر بزرگ با همه پیروان خود تماس پیدا کند و آن ها را به باد ملامت و شماتت خود بگیرد؟ این سؤالی است که در این جا مطرح شده است.

جزء سیزدهم (145)

پاسخ آن این است که مسلما این توانایی را خداوند به او می دهد و این در واقع یک نوع مجازات روانی برای پیروان شیطان است و اخطاری است به همه پویندگان راه او در این جهان که پایان کار خود و رهبر خویش را از هم اکنون ببینند و به هر حال خداوند وسیله این ارتباط را میان شیطان و پیروانش به نحوی فراهم می کند .

جالب این که این نوع برخورد منحصر به شیطان و پیروانش در قیامت نیست ، تمام ائمه ضلالت و پیشوایان گمراهی در این جهان نیز همین برنامه را دارند ، دست پیروان خود را ( البته با موافقت خودشان ) می گیرند و به میان امواج بلاها و بدبختی ها می کشانند و هنگامی که دیدند اوضاع بد است آن ها را رها کرده و می روند ، حتی از آن ها اعلام بیزاری می کنند و به ملامت و سرزنششان می پردازند و به اصطلاح آن ها

ص:118

را به خسران دنیا و آخرت گرفتارمی سازند .

منظور از شریک قرار دادن شیطان در آیه فوق « شرک اطاعت است نه شرک عبادت » .

(146) سوره اِبراهیم

در این که « اِنَّ الظّلِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ » دنباله سخنان شیطان است یا جمله مستقلی است از ناحیه پروردگار ، در میان مفسران گفتگو است ، امّا بیشتر چنین به نظر می رسد که جمله مستقلی است از طرف خداوند که در پایان گفتگوی شیطان با پیروانش به عنوان یک درس آموزنده فرموده است .

23 وَ اُدْخِلَ الَّذینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ جَنّتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خلِدینَ فیها بِأِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلمٌ

و آن هاکه ایمان آوردندوعمل صالح انجام دادندبه باغ های بهشت داخل می شوند، باغ هایی که نهرها از زیر درختانش جاری است ، جاودانه به اذن پروردگارشان در آن می مانند و تحیّت آن ها در آن سلام است .

« تحیّت » در اصل از ماده « حیات » گرفته شده سپس به عنوان دعاء برای سلامتی و حیات افراد استعمال شده است و به هر نوع خوشامدگویی و سلام و دعایی که در آغاز ملاقات گفته می شود ، اطلاق می گردد .

ص:119

جزء سیزدهم (147)

بعضی از مفسران گفته اند : « تحیت » در آیه فوق خوشامد و درودی است که خداوند به افراد باایمان می فرستد و آنان را با نعمت سلامت خویش قرین می دارد ، سلامت از هرگونه ناراحتی و گزند و سلامت از هرگونه جنگ و نزاع. و بعضی گفته اند : منظور در این جا تحیتی است که مؤمنان به یکدیگر می گویند و یا فرشتگان به آن ها می گویند و به هر حال کلمه « سلام » که به طور مطلق گفته شده مفهومش آن چنان وسیع است که هر گونه سلامتی را از هر نوع ناراحتی و گزند روحی و جسمی شامل می گردد .(1)

عظمت انسان از دیدگاه قرآن

(148) سوره اِبراهیم

32 اَللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءًفَاَخْرَجَ بِهمِنَ الثَّمَراتِ رِزْقالَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِاَمْرِه وَ سَخَّرَ لَکُمُ الاَْنْهرَ

خداوند همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفریده و از آسمان آبی نازل کرده و باآن میوه ها( ی مختلف ) را خارج ساخت و روزی شما قرار داد و کشتی را مسخر شما گردانیدتا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند و نهرها را

ص:120


1- درباره سلام و تحیت مشروحا در جلد 4 تفسیرنمونه ذیل آیه 86 صفحه 41 به بعد بحث کرده ایم .

( نیز ) مسخر شما گرداند .

33 وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الَّیْلَ وَ النَّهارَ

خورشید و ماه را که با برنامه منظمی در کارند به تسخیر شما درآورد و شب و روز را ( نیز ) مسخر شما ساخت .

« دائِب » از ماده « دُئُوب » به معنی استمرار چیزی در انجام یک برنامه به صورت یک حالت و سنت است ، البته خورشید ، حرکت به دور زمین ندارد و این زمین است که به دور آفتاب می گردد و ما می پنداریم آفتاب به دور ما می چرخد ، ولی در معنی دائب حرکت در مکان نیفتاده است بلکه استمرار در انجام یک کار و یک برنامه در مفهوم آن درج است و می دانیم خورشید و ماه برنامه نورافشانی و تربیتی خود را نسبت به کره زمین و انسان ها به طور مستمر و با یک حساب کاملاً منظم انجام می دهند ( و فراموش نباید کرد که یکی از معانی دَأْب ، عادت است ) .

جزء سیزدهم (149)

بار دیگر در این آیات به تسخیر موجودات مختلف زمین و آسمان در برابر انسان برخورد می کنیم که روی شش قسمت از آن تکیه شده است .

تسخیر کشتی ها ، تسخیر نهرها ، تسخیر خورشید ، تسخیر ماه ، تسخیر شب و تسخیر روز که بخشی از آسمان و بخشی از زمین

ص:121

و بخشی از پدیده های میان این دو (شب و روز) می باشد .

انسان از دیدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد که همه این موجودات

(150) سوره اِبراهیم

به فرمان « اللّه » مسخر او گشته اند ، یعنی یا زمام اختیارشان به دست انسان است و یا در خدمت منافع انسان حرکت می کنند و در هر حال آن قدر به این انسان عظمت داده شده است که به صورت یک هدف عالی در مجموعه آفرینش درآمده است .

خورشید برای او نورافشانی می کند، بسترش را گرم می سازد ، انواع گیاهان برای او می رویاند ، محیط زندگانیش را از لوث میکرب های مزاحم پاک می کند ، شادی و سرور می آفریند و مسیر زندگی را به او نشان می دهد .

ماه ، چراغ شب های تاریک او است ، تقویمی است طبیعی و جاودانی ، جزر و مدی که بر اثر ماه پیدا می شود ، بسیاری از مشکلات انسان را می گشاید ، درختان زیادی را ( به خاطر بالا آمدن آب نهرهای مجاور دریاها ) آبیاری می کند ، دریای خاموش و راکد به حرکت درمی آورد و از رکود و گندیدن حفظ می کند و اکسیژن لازم بر اثر تموّج در اختیار موجودات زنده دریاها می گذارد .

جزء سیزدهم (151)

بادها ، کشتی ها را در سینه اقیانوس ها به حرکت درمی آورند و بزرگ ترین مرکب و وسیع ترین جاده های انسان را همین کشتی ها و همین دریاها تشکیل می دهند ، تا آن جا که گاهی ، کشتی هایی به عظمت

ص:122

یک شهر و با همان جمعیت که در یک شهر کوچک زندگی می کنند بر پهنه اقیانوس ها به حرکت درمی آیند .

نهرها ، در خدمت او هستند ، زراعت هایشان را آبیاری و دام هایشان را سیراب و محیط زندگیش را با طراوت و حتی مواد غذاییش ( ماهی ها ) را در دل خود برای او می پرورانند .

تاریکی شب همچون لباسی او را می پوشاند و آرامش و راحتی به او ارزانی می دارد و همچون یک بادزن ، حرارت سوزنده آفتاب را تخفیف می دهد و به او جان و حیات تازه می بخشد .

و سرانجام روشنایی روز ، او را به حرکت و تلاش دعوت می کند و گرمی و حرارت می آفریند و در همه جا جنبش و حرکت ایجاد می کند. و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بیان و شرح این همه نعمت علاوه براین که در انسان شخصیت تازه ای می آفریند و او را به عظمت مقام خویش آگاه می سازد ، حسّ شکرگزاریش را نیز برمی انگیزد .

(152) سوره اِبراهیم

از این بیان ضمنا این نتیجه به دست آمد که « تسخیر » در فرهنگ قرآن به دو معنی آمده است ، یکی در خدمت منافع و مصالح انسان بودن ( مانند تسخیر خورشید و ماه ) و دیگری زمام اختیارش در دست بشر بودن ( مانند تسخیر کشتی ها و دریاها ) .

و این که بعضی پنداشته اند که این آیات اشاره به اصطلاحی است

ص:123

که امروز برای تسخیر داریم ( مانند تسخیر کره ماه به وسیله مسافران فضایی ) درست به نظر نمی رسد ، زیرا در بعضی از آیات قرآن می خوانیم : « وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الاَْرْضِ جَمیعا مِنْهُ » ( 13 / جاثیه ) که نشان می دهد همه آن چه در آسمان ها و همه آن چه در زمین است مسخر انسان است ، در حالی که می دانیم مسافرت فضانوردان به همه کرات آسمانی قطعا محال است .

جزء سیزدهم (153)

آری در قرآن بعضی آیات دیگر داریم که ممکن است اشاره به این نوع تسخیر باشد که به خواست خدا در تفسیر سوره « الرحمن » از آن بحث خواهیم کرد ( درباره مسخّر بودن موجودات در برابر انسان در ذیل آیه 2 سوره رعد نیز بحثی داشتیم ) .

آیا هر چه را از خدا می خواهیم به ما می دهد ؟

34 وَ اتیکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها اِنَّ الاِْنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ

وازهرچیزی که از او تقاضاکردیدبه شماداد و اگر نعمت های خدارابشمارید هرگزآن ها را احصاء نخواهید کرد ، انسان ستمگر و کفران کننده است .

در آیات فوق خواندیم که خداوند ، به شما لطف کرد و قسمتی از آن چه را از او تقاضا کردید به شما داد ( توجه داشته باشید « مِنْ » در جمله « مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ » تبعیضیه است ).

ص:124

و این به خاطر آن است که بسیار می شود انسان از خدا چیزی

(154) سوره اِبراهیم

می خواهد که قطعا ضرر و زیان و یا حتی هلاک او در آن است و خود نمی داند ، اما خداوند عالم و حکیم و رحیم ، هرگز به چنین تقاضایی پاسخ نمی دهد .

و در عوض شاید در بسیاری از اوقات انسان با زبانش چیزی را از خدا نخواهد ولی با زبان حالش و فطرت و طبیعت و هستیش آن را تمنا می کند و خدا به او می دهد و هیچ مانعی ندارد که سؤال در جمله « ما سَأَلْتُمُوهُ » هم سؤال به زبان قال را شامل شود هم زبان حال را .

چرا نعمت های خدا قابل شمارش نیستند

این یک حقیقت است که سرتاپای وجود ما غرق نعمت های او است و اگر کتاب های مختلف علوم طبیعی و انسان شناسی و روانشناسی و گیاه شناسی و مانند آن را بررسی کنیم ، خواهیم دید که دامنه این نعمت ها تا چه حد گسترده است ، اصولاً هر نفسی به گفته آن ادیب بزرگ ، دو نعمت در آن موجود است و به هرنعمتی شکری واجب.

از این گذشته می دانیم در بدن یک انسان به طور متوسّط ده میلیون

جزء سیزدهم (155)

میلیارد سلول زنده است ، که هر کدام یک واحد فعال بدن ما را تشکیل می دهد ، این عدد به قدری بزرگ است که اگر ما بخواهیم این سلول ها را شماره کنیم ، صدها سال طول می کشد .

و تازه این یک بخش از نعمت های خدا نسبت به ما است

ص:125

و بنابراین به راستی اگر ما بخواهیم نعمت های او را بشماریم قادر نیستیم « وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللّهِ لا تُحْصُوها » .

در درون خون انسان دو دسته گلبول ( موجودات زنده کوچکی که در خون شناورند و وظایف حیاتی سنگین بر دوش دارند ) وجود دارند: میلیون ها گلبول قرمز که وظیفه آن ها رساندن اکسیژن هوا برای سوخت و ساز سلول های بدن و میلیون ها گلبول سفید که وظیفه آن ها پاسداری از سلامت انسان در مقابل هجوم میکرب ها به بدن می باشد و عجب این که آن ها بدون استراحت و خواب دائما کمر به خدمت انسان بسته اند.

آیا با این حال هرگزمی توانیم نعمت های بی پایانش را شمارش کنیم.

(156) سوره اِبراهیم

ص:126

ص:127

ص:128

ص:129

ص:130

ص:131

ص:132

ص:133

ص:134

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109